همواره در استفاده از اسناد هويتي خود اعم از شناسنامه،کارت ملي،کارت اقتصادي و موارد ديگر دقت کافي داشته باشيم و يا در مواردي که آنها را گم مي کنيم و يا احيانا در مواردي که در اثر فشارها و اجبارهايي امکان سوء استفاده براي کلاهبرداران حرفه اي فراهم مي شود، مراجع ذيربط را در جريان قرار دهيم.

در اين گزارش سعي داريم عين اتفاقي که براي يکي از هموطنان پيش آمده و مي تواند براي ساير افراد قابل تامل باشد، نقل مي کنيم. اين روايت يک پيرزن شصت- هفتاد ساله اي است که مي گويد: يک روز توي اتوبوس نشسته بودم و خيلي تو فکر فرو رفته بودم و ديدم يک آقاي ميانسالي مدام مرا زيرنظر دارد. گويي از اوضاع من خبر دارد. به من نزديک شد و گفت: مادر جان! چرا اينقدر افسرده و پريشاني؟ تو فکر چي هستي؟ من مي توانم کمکت کنم؟ زياد اصرار کرد و من شرح حالم را بيان کردم. راستش مدتهاست شوهرم از دنيا رفته است و من تنها هستم و يگانه بچه ام که دختر است نامزد شده اما چون اوضاع مالي ام خراب است مدام تاريخ عروسي شان را به تاخير انداخته ام. اما به هرحال يکي دو ماه آينده بايد اين کار انجام شود و من سخت آزرده خاطرم. نمي دانم چي کار کنم؟ آن مرد رو به من کرد و گفت: آيا مي تواني کار کني؟گفتم مثلا چي؟ گفت: من شرکتي دارم که تو مي تواني آنجا به عنوان نيروي خدماتي کار کني؟ پول و حقوق خوبي هم مي دهم. علاوه بر آن مي توانم به شما وام هم بدهم تا بتواني جهيزيه دخترت را تهيه کني؟ با خود فکر کردم و گفتم اين را خدا رسانده و از طرف ديگر چاره اي ندارم و آشنا و دوستي هم که ندارم. تصميم گرفتم قبول کنم. او گفت: از همين فردا بيا شرکت من و مشغول کار باش. کارت ملي و شناسنامه و سند خانه و يا چيز ديگري هم داري بيار تا بتوانم برايت وام جورکنم. من هم مدارکم را آوردم و مشغول کار شدم. آن موقع من اندازه سه چهار نفر حقوق مي گرفتم و هر از گاهي هم وام هاي بلاعوض دو سه ميليوني به من مي دادند. من هم به همسايه ها پوز مي دادم که در يک شرکت پولدار و بزرگي کار مي کنم. بعدها دخترم را هم خانه بخت فرستادم. روزها گذشت تا اينکه بعد از نزديک يک سال کارکردن، کارشان به ظاهر کمتر شد و شرکت خلوت شد و حتي تعدادي از افراد هم نمي آمدند. موضوع را پرسيدم،گفتند شرکت هاي رقيبي پيدا شده و ما هم داريم مشتري هايمان را از دست مي دهيم. چند روز گذشت و آن مرد مرا صدا کرد وگفت: توي اين مدت خيلي به تو زحمت داديم و از کارتو هم راضي بوديم اما ديگر از عهده اجاره شرکت و حقوق مهندس ها و کارگرها بر نمي آييم، حاج خانم! اين هم حقوق برج ماه بعد! ديگر از فردا نيا ما هم ناچاريم اينجا را تعطيل کنيم. چند روز بعد رفتم و ديدم راست مي گفت آنجا را بسته بودند. غافل از اينکه در آينده چه ماجراهايي خواهم داشت!؟ ... روزها گذشت و ماموراني آمدند، در زدند و نام و مشخصات مرا آوردند وگفتند اين فرد را مي شناسيد؟گفتم خودم هستم! گفتند طبق اين اسناد شما مدير عامل فلان شرکت صادر کننده و وارد کننده هستيد و ميلياردها تومان بدهي مالياتي داريد! و بايد با ما بياييد. رفتيم و شرح ماجرا را گفتم.بعد متوجه شدم با توجه به اسنادي که من در اختيارشان گذاشته بودم، به نام من هم شرکت ثبت کرده اند و هم کارت بازرگاني و کارت اقتصادي گرفته اند. مدتها با آن فعاليت اقتصادي انجام داده اند و کلي بدهي مالياتي دارند. حالا من ماندم و کلي بدهي. تنها راه من هم شکايت از آن کلاهبردارهاست که آيا کسي بتواند يا نتواند آن ها را پيداکند... باشد که ديگران از اين موضوع درس عبرت بگيرند. به رغم اينکه در دوره جديد شماره اقتصادي با صحت سنجي و کنترل هاي متعدد از طرف سازمان مالياتي به فعالان اقتصادي داده مي شود و دارنده آن داراي رمز عبور و نام کاربري است و ضريب امنيتي بالايي دارد با اين حال، همواره به نگهداري و بهره برداري صحيح از آن توصيه اکيد مي شود.

عليار کريمي فرد _ زهره بهزادي