انجمن متا: طراحی سایت و سئو - دانلود قالب و تم - کریپتو

پزشکی، بهداشت، درمان، خانواده، مقاله (عمومی) => کودکان => خانواده => طنز ، لطیفه و معما کودکان => نويسنده: Zohreh Gholami در قبل از ظهر 11:56:33 - 09/26/11

عنوان: ضرب المثل بشنو و باور نکن
رسال شده توسط: Zohreh Gholami در قبل از ظهر 11:56:33 - 09/26/11
بشنو و باور نكن

67.jpg

در زمان‌هاي‌ دور،  مرد خسيسي زندگي مي كرد. او تعدادي شيشه براي پنجره هاي خانه اش سفارش داده بود. شيشه بر، شيشه ها را درون صندوقي گذاشت و به مرد گفت باربري را صداكن تا اين صندوق را به خانه ات ببرد من هم عصر براي نصب شيشه ها مي آيم.

از آنجا كه مرد خسيس بود ، چند باربر  را صدا كرد ولي سر قيمت با آنها به توافق نرسيد. چشمش به مرد جواني افتاد ، به او گفت اگر اين صندوق را برايم به خانه ببري ، سه نصيحت به تو خواهم كرد كه در زندگي بدردت خواهد خورد.

باربر جوان كه تازه به شهر آمده بود ، سخنان مرد خسيس را قبول كرد. باربر صندوق را بر روي دوشش گذاشت و به طرف منزل مرد راه افتاد. كمي كه راه رفتند، باربر گفت : بهتر است در بين راه يكي يكي سخنانت را بگوئي.

مرد خسيس كمي فكر كرد. نزديك ظهر بود و او خيلي گرسنه بود. به باربر گفت: اول آنكه سيري بهتر از گرسنگي است و اگر كسي به تو گفت گرسنگي بهتر از سيري است، بشنو و باور مكن. باربر از شنيدن اين سخن ناراحت شد زيرا هر بچه اي اين مطلب را مي دانست . ولي فكر كرد شايد بقيه نصيحت ها بهتر از اين باشد.

همينطور به راه ادامه دادند تا اينكه بيشتر از نصف راه  را سپري كردند. باربر پرسيد: خوب نصيحت دومت چه است؟ مرد كه چيزي به ذهنش نمي رسيد پيش خود فكر كرد كاش چهارپايي داشتم و بدون دردسر بارم را به منزل مي بردم. يكباره چيزي به ذهنش رسيد و گفت: بله پسرم نصيحت دوم اين  است، اگر گفتند پياده رفتن از سواره رفتن بهتر است، بشنو و باور مكن.

باربر خيلي ناراحت شد و فكر كرد، نكند اين مرد مرا سر كار گذاشته ولي باز هم چيزي نگفت. ديگر نزديك منزل رسيده بودند كه باربر گفت: خوب نصيحت سومت را بگو، اميدوارم اين يكي بهتر از بقيه باشد. مرد از اينكه بارهايش را مجاني به خانه رسانده بود خوشحال بود و به مرد گفت : اگر كسي گفت باربري بهتر از تو وجود دارد ، بشنو و باور مكن.

مرد باربر خيلي عصباني شد و فكر كرد بايد اين مرد را ادب كند بنابراين هنگامي كه مي خواست صندوق را روي زمين بگذارد آن را ول كرد و صندوق با شدت به زمين خورد، بعد رو كرد به مرد خسيس و گفت  اگر كسي گفت كه شيشه هاي اين صندوق سالم است، بشنو و باور مكن.


از آن‌ پس، وقتي‌ كسي‌  حرف بيهوده مي زند تا ديگران را فريب دهد يا سرشان را گرم كند، گفته‌ مي‌شود كه‌  بشنو و باور مكن.