اندر مصائب طنزشاعران و نويسندگان و هنرمندان و... در سرزمينما هميشه غريب آمدهاند و غريب رفتهاند و از آنجايي كه ما به رسم غريب نوازي اغلب به غريبه نوازي دلبستهايم؛ لذا عزيزان ادب و هنرمان را خيلي زود فراموش ميكنيم.
در نوشتههايمان اگر نمونه مثال ميزنيم، ترجيح ميدهيم از ديگران باشد تا از بزرگان خودمان. پُز ميدهيم به نامهاي خارجي و چقدر از پير و جوان دلبسته نامهاي خارجي هستيم. از نام مغازهها بگير تا كودكانمان. اگر به زوربخشنامه هم قرار شده نام فرزندمان فارسي باشد، اسمي انتخاب ميكنيم كه شبيه كلمة خارجي باشد. راضي هستيم نام ژنريك داروها را بر روي فرزندانمان بگذاريم تا اسامي خاص بومي و ايراني.
بزرگان ادب و هنر ما غريب ميآيند و غريب ميروند. اگر در طول سالهاي عمر، نام نامداري در محافل باشند، به هر كلكي به آنها نزديك ميشويم تا عكسي به يادگار بگيريم و از مصاحبت آنها بر شهرت خود بيفزاييم و ديگر هيچ. بعد از مرگ نه يادي از آنها ميكنيم و نه نامي در نشريات و رسانههاي ديگر از آنها ميبينيم. انگار كه اصلاً نبودهاند. نگاهي به ليست درگذشتگان دهة هفتاد به بعد بيندازيم. چند مطلب و مقاله و شعر و عكس از اكثر اين عزيزان ديدهايد و خواندهايد؟ اين نهايت بياحترامي است، اگر نگويم نهايت بيشرمي!
بياييم حرمت بزرگان را همواره نيك بداريم و بدانيم كه اگر نميخواهيم خود نيز از گروه فراموش شدگان باشيم، در بزرگداشت و ياد كرد عزيزان در گذشته خاموش ننشينيم يا به جاي مرده شوري و ذكر مصيبت براي هنرمندان عزيز بيوارث و بدوارث، در طول حيات در كنار آنها به تكريمشان برخيزيم.
در بين تمام هنرمندان عرصههاي مختلف ادب و هنر، غم انگيزترين افراد، طنزپردازان هستند. آنها كه عمري خنداندند، بدون آنكه كسي از غمهاي بزرگ آنها باخبر باشد. عزيزاني كه آنقدر در ارتقاي هنرخود كوشيدند و به آفرينش طنز و شوخ طبعي پرداختند كه از خانه و خانوادة خود نيز محروم ماندند. يا تن به تجردي ناخواسته دادند يا درعين تأهل، مجرّد زيستند و كسي حقيقت آنها را نشناخت و به دغدغة درون سوز برون ريز آنها بهايي نداد. نقل محافل شدند و در عزلت خود گريستند.
به احترام طنزپردازان اين سرزمين، وظيفه داريم يادشان را گرامي بداريم تا فراموش روزگار نباشند. چرا كه فراموشي آنها، خاموشي لبخندهاي ماست. و ابوتراب جلي يكي از آنهاست.
«ابوتراب جلي»، قويترين طنزپرداز محافل ادبي تهران را بايد پدربداهه و طنز و مطايبة ايران دانست. مردي كه هنوز هم نامش اوستاد استادان طنز پارسي است و هر جا نامش ميرود، يك لطيفه و يك خاطرة دلانگيز طنزآميز را به ياد ميآورد.
ابوتراب جلي متولد 1287 دزفول، از سال 1296 با نوشتن مقالات و قصايد انتقادي و همكاري با روزنامه اراك، كار خود را شروع كرد و در هفتهنامه فكاهي توفيق به شهرت رسيد. با توفيق، چلنگر، شبچراغ، ماه، نهيب آزادي، بامداد ادامه داد و در سال 1369 با نشريه گلآقا همكاري خود را با كيومرث صابري مرحله جديدي از طنزپردازي را ارائه داد و توانست تأثير بسزايي در طنزپردازان جوان بگذارد.
آراسته، ابوتراب خفي، بازيگوش، جآراسته، جليل، خفي خوشهچين، رقم، رمق، رنجبر، ندا، شرر، عليورجه، فلاني، فيلسوف، مجيد كامروا مزاحم، شرر+ج، ج ميرزا، كائنات، ونداد .... نمونهاي از اسامي مستعار ابوتراب بود.
آثار مكتوب استاد جلي عبارت است از: سه منظومه، خروس بيمحل، دوالپا، شبچراغ، منظومه عشق و عفت، منظومه طوفان و منظومه حسين كردشبستري.
جهت آشنايي نسل امروز با اين چهرة برتر طنزپارسي، پژوهشگر و طنزپرداز جوان «سيدعمادالدين قرشي» با همكاري دفتر طنز حوزه هنري، يادنامة نسبتاً كاملي از ايشان تدوين كرده با عنوان «محبوب ديرآشنا» كه در ششمين جشنوارة طنز مكتوب از آن رونمايي شد و در اختيار علاقهمندان قرار گرفت. اين مجموعه شامل نمونه آثار نظم و نثر، گفتوگوها و عكسهاي زندهياد ابوتراب جلي است كه منابع و مأخذ هر كدام در بخش نهايي كتاب تدوين شده است. ابوتراب جلي در چهارده خرداد 1377 در تهران درگذشت و در كنار ابوالقاسم حالت در قطعه هنرمندان بهشتزهرا آرميد.
سيدعمادالدين قرشي، اين جوان طنزپرداز و پژوهشگر آثار طنز، با تأليف و تدوين مجموعة يادنامه استاد، خدمت بزرگي به جامعه طنز ايران كرده است و راه را براي تحقيق بيشتر رهپويان جوان بازنموده و اين نيز نشانگر حقانيت استاد ابوتراب جلي است و اثبات اين نظريه كه آدمهاي بزرگ و آثار گرانقدر ممكن است دير معرفي شوند، اما هرگز فراموش نميشوند.
محمدعلي علومي، طنزنويس معاصر، كلام سهل و ممتنع، آشنايي كامل با فرهنگ و آداب و رسوم مردم و تسلط او بر وقايع اجتماعي و علوم ديگر را از ويژگيهاي مهم ابوتراب جلي قلمداد كرده و برگزاري يادمان وي را در ششمين جشنواره طنز مكتوب از سوي دفتر حوزه هنري، اقدامي شايسته عنوان كرده است. با نمونه آثاري از استاد ابوتراب جلي، ياد تمام طنزپردازان در گذشته و زنده ايران بزرگ را گرامي ميداريم. اميد كه طنز و طنزپردازي در جامعه ادبي ما به جايگاه واقعي خود برسد و طنزپردازان ما به عنوان مصلحان اجتماعي قدر ببينند.
غذايي غير آب يخ ندارم
از اين رو كار با مطبخ ندارم
ز بس ديدم در اين دنيا حرارت
به محشر باكي از دوزخ ندارم
دانا ز مي ناب از آن پرهيزد
كز باده هزار گونه علت خيزد
زنهار مبر دست به پيمانه كه مي
آبي است كه آبروي مردان ريزد
گويند زمين كه جاي انسان باشد
آبادياش از وجود نادان باشد
گز بودن نادان سبب آبادي است
آن به كه جهان هماره ويران باشد
از سيد عمادالدين قرشي عزيز و تلاش صادقانهاش در تكريم پيشكسوتان طنز سپاسگزاريم.
جعبه متن
اكبر اكسير