انجمن متا: طراحی سایت و سئو - دانلود قالب و تم - کریپتو

پزشکی، بهداشت، درمان، خانواده، مقاله (عمومی) => اطلاعات عمومی، اخبار، مطالب آموزنده، ورزشی، سینما، عکس، موزیک، طنز و... => مطالب طنز و کمدی => نويسنده: Zohreh Gholami در بعد از ظهر 15:40:32 - 11/29/11

عنوان: داستان کوتاه، خوشبخت كسي است كه ...
رسال شده توسط: Zohreh Gholami در بعد از ظهر 15:40:32 - 11/29/11
داستان کوتاه، خوشبخت كسي است كه ...

پادشاهي پس از بيمار شدن گفت: نصف قلمرو پادشاهي‌ام را به کسي مي‌دهم که بتواند مرا معالجه کند. تمامي اطرافيان شاه دور هم جمع شدند تا ببينند چطور مي‌شود او را معالجه کرد، اما هيچ يک ندانست. يكي از مردم شهر كه به دانايي شهره بود گفت که فکر مي‌کند مي‌تواند شاه را معالجه کند. او افزود: اگر يک آدم خوشبخت را پيدا کنيد، پيراهنش را برداريد و تن شاه کنيد، شاه معالجه مي‌شود. شاه پيک‎‌هايش را براي پيدا کردن يک انسان خوشبخت به سراسر كشور فرستاد. آن‌ها در سراسر مملکت سفر کردند ولي نتوانستند آدم خوشبختي پيدا کنند. حتي يک نفر پيدا نشد که کاملا راضي باشد. آن که ثروت داشت، بيمار بود. آن که سالم بود در فقر دست و پا مي‌زد، يا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگي بدي داشت يا اگر فرزندي داشت، فرزندانش بد بودند. خلاصه هر آدمي چيزي داشت که از آن گلايه و شکايت کند. آخرهاي يک شب، پسر شاه از کنار کلبه‌اي محقر و فقيرانه رد مي‌شد که شنيد يک نفر دارد چيزهايي مي‌گويد: «شکر خدا که کارم را تمام کرده‌ام. سير و پر غذا خورده‌ام و مي‌توانم دراز بکشم و بخوابم! چه چيز ديگري مي‌توانم بخواهم؟» پسر شاه خوشحال شد و دستور داد که پيراهن مرد را بگيرند و پيش شاه بياورند و به مرد هم هر چقدر بخواهد پول بدهند. پيک‌ها براي بيرون آوردن پيراهن مرد به داخل کلبه رفتند، اما مرد خوشبخت آن قدر فقير بود که پيراهن نداشت‏‎!.‎

لئو تولستوي (1872)