استريوتايپ يا تصورات قالبي
شما در روز چند پيامک از دوستانتان دريافت ميکنيد که در شکل لطيفه يا هر چيز ديگري درباره اقوام مختلف باشد و...
در آنها براساس تصورات پيشساخته و پيشداوريهاي ما درباره اين قومها، افراد مختلف آن مورد قضاوت همسان قرار بگيرند؟ آيا کساني را ميشناسيد که به امـور معين به شکل مبالغهآميزي نگاه يا حتي آنها را تحريف ميکنند يا نوعي پيشفرض ذهني يا فرهنگي به جمعيت يا گروهي خاص (مثل اقوام مختلف يا اقليتهاي ديني مذهبي) داشته باشند که با تمام مصاديق واقعي آن گروه يا جمعيت خاص تطبيق نميکند؟ حتما شما نيز با کساني روبرو شدهايد که معتقدند مردم فلان شهر خسيس يا سادهلوح يا بيحميت هستند يا حتي تمايلات ناهنجار دارند يا شاهد بودهايد که مثلا برخي، بيعدالتيهاي صهيونيستها در کشور فلسطين را به حساب تمام يهوديان در اقصي نقاط عالم ميگذارند. اين پديده که در قلمروي روانشناسي اجتماعي به آن پرداخته ميشود، «استريوتايپ» يا «تصورات قالبي» نام دارد.
بر مبناي اين پديده ناکارآمد که درواقع نوعي از خطاي فکري يا نگرشي است، قضاوت در مورد انسانها عمدتا براساس يک تصور پيشساخته نادرست و بر مبناي گروه يا جامعهاي که به آن تعلق دارند، انجام ميشود تا صفات يا ويژگيهاي منحصربهفرد و منطبق بر واقعيتي که افراد دارند. درواقع، تصورات قالبي، باورهاي تعميميافتهاي هستند که ما در مورد برخي از اقليتهاي مذهبي، نژادي و قومي داريم و براساس آن، اين ذهنيت را داريم که اين اقليتها، ويژگيهاي شخصيتي و الگوهاي رفتاري خاص و از پيش تعيينشدهاي دارند و به همين دليل در مورد آنها پيشداوريهايي ميکنيم که سوگيرانه است و منطبق با حقايق نيست. مثلا در ميان همان مردمي که تصور کليشهاي سادهانگاري دربارهشان وجود دارد، اشخاص بيشماري وجود دارند که به موفقيتهاي چشمگير علمي يا تحصيلي و شغلي رسيدهاند و بسيارند سخاوتمنداني که ما آنها را در گروه قومي خسيس طبقهبندي کردهايم و اين تصورات در حالي وجود دارد که امکان حضور افرادي سادهلوح، خسيس، بيحميت و... در هر مليت و قوميتي وجود دارد.
چرا قالبي فکر ميکنيم؟
روانشناسان معتقدند تفکرات قالبي معمولا با مکانيسمهاي دفاعي ارتباط دارند يعني اين نوع تفکرات معمولا به شکلي ناخودآگاه ما را در برابر اضطراب رويارويي با برخي از واقعيتها ايمن ميکنند. به نظر ميرسد مهمترين مکانيسم دفاعياي که پيوند نزديکي با پيشداوريها دارد، «مکانيسم دفاعي جابهجايي» باشد. در اين مکانيسم، احساس دشمني يا خشمي که مورد قبول خودآگاه ما نيست، در مسير موضوعاتي هدايت ميشود که منشاء حقيقي آنها نيستند. مثلا ممکن است قومي به دليل موفقيتهاي علمي، مالي يا شغليشان مورد حسادت قرار گيرند و به همين دليل در ما احساس خشم ايجاد کنند. ساختن لطيفههايي براي افراد اين قوم درواقع جابهجايي احساس حسادت و خشم ما به سوي حس شوخي و خنده است!