نوشته های دکارت "[wiki]By Descartes[/wiki]"
مدتها قبل برای اولین بار دریافتم از عقاید نادرست را از زمان کودکی به عنوان آرای درست پذیرفتم که ساختار اندیشه من که تماماً بر مبنای این عقاید نادرست شکل گرفته بود تا چه اندازه غیرقابل اعتماد بود. بنابراین، فهمیدم اگر قصد داشتهباشم در علوم به نتایج مستحکم و ماندگار دست یابم، باید یک بار برای همیشه خود را از قید تمامی آرائی که قبلاً پذیرفتهام رها سازم، و کار خود را از مبنایی کاملاً جدید آغاز کنم.
تأملات؛ تأمل اول: سطرهای آغازین.
تعداد قوانین اغلب مانع اجرای عدالت است، پس هنگامی میتوان با موفقیت بر کشور حکم راند که قوانین اندک باشند و اکیداً رعایت گردند؛ به همین ترتيب،به اين نتيجه رسيدم كه به جاي قوانين متعدد تشكيل دهنده منطق، چهار قانون ذيل كاملا براي منظور من كفايت ميكند، مشروط بر آنكه به صورت جدي و مصمم، در تمامي مراحل كار آنها را به روشني رعايت كنم.
قانون اول اين كه هرگز چيزي را كه به وضوح از درستي آن اطلاع ندارم، درست نپندارم؛ به سخني ديگر،از هر گونه پيش داوري و ذهنيت قبلي بپرهيزم، و هيچ امري را به غير از آنچه به طور روشن و متمايز بر ذهن من عيان شده و دليلي براي ترديد در آن ندارم، در قضاوتهاي خويش راه ندهم.
قانون دوم عبارت است از تقسيم هر يك از مسائل مورد بررسي به بيشترين اجزاي ممكن كه براي دستيابي به يك راه حل مناسب ضرورت دارد.
سومين قانون آن است كه افكار خود را در مسيري منظم هدايت كنم، به گونهاي كه حركت را از سادهترين و شناختهشدهترين موضوعات آغاز كنم و پس از آن، قدم به قدم و ذره به ذره، به سمت معارف پيچيدهتر برسم؛ در اين مسير، حتي به موضوعاتي كه ظاهرا فاقد هر گونه نظم هستند،تا حدودي نظم ميبخشم.
و آخرين قانون آن است كه همواره اجزاي مساله را به طور كامل بشمارم و همه مراحل را مرور كنم تا مطمئن شوم كه مطلبي از قلم نيفتاده است.
گفتار درباره ، بخش اول.
زنجيرهاي طويل استدلالهاي ساده و آسان كه هندسهدانان به كار ميبرند و با كمك آن به پيچيدهترين نتايج دست پيدا ميكنند، مرا به اين فكر واداشت كه تمام چيزهايي كه ميتوانند موضوع معرفت بشر قرار گيرند، به نحوي با يكديگر در ارتباطند. و تا زماني كه از قبول آراي نادرست به جاي افكار درست اجتناب كنيم و در انديبشههاي خود، نظم لازم براي استنتاج يك حقيقت از حقيقت ديگر را حفظ كنيم، هيچ معرفتي فراتر از توان دسترسي ما قرار نخواهد گرفت و هيچ حقيقتي آنقدر پنهان نخواهد ماند كه از عهده كشف آن برنيائيم. ضمنا در تعيين موضوعاتي كه كار خود را ميبايست از آنها آغاز ميكردم چندان با مشكل مواجه نشدم چون از ابتدا براين باور بودم كه اين موضوعات بايد سادهترين و آسانترين حقايق شناخته شده باشند.
گفتار درباره روش، بخش دوم.
از آنجا كه مايل بودم خودم را به طور كامل وقف جستجوي حقيقت كنم، ضروري بود... هر چيزي را كه كوچكترين محلي براي ترديد در آن پيدا ميشد، مطلقا نادرست بشمارم، تا بالاخره دريابم كه آيا حقيقتي براي من باقي ميماند كه كاملا غير قابل ترديد باشد يا خير. در ضمن، از آنجا كه حواس ما بعضا ما را فريب ميدهند، تصميم گرفتم چنين فرض كنم كه هيچ چيز واقها آن طور نيست كه حواس به ما نشان ميدهند. و از آنجا كه برخي از ما در استدلال خود دچار خطا ميشويم، من تمامي استدلاهايي را كه قبلا براي اثبات قضاياي مختلف مورد استفاده قرار ميدادم ، غلط فرض كردم. و بالاخره، وقتی که دیدم دقیقاً همان ادراکاتی که در زمان بيداري برای ما حاصل میشوند، به هنگام خواب نیز که در حال ادراک چیزی نیستیم در ذهن ما نقش میبندند، بر آن شدم تا فرض کنم هر چه تاکنون در ذهن من وارد شده، رویایی بیش نبوده است. اما بلافاصله متوجه شدم که در حین مرور این افکار، و غلط انگاشتن تمام مطالب، به هر حال مطلقاً ضروری است که من، یعنی فاعل تفکر، وجود داشته باشم. و به این نتیجه رسیدم که این حقیقت، یعنی من فکر میکنم، پس هستم، آن چنان قطعی و مسلم است که هیچ شک و شبههای، حتی از جانب شکاکترین افراد، قادر به متزلزل ساختن آن نیست، و بنابراین، نتیجه گرفتم که میتوانم این حقیقت را بدون کمترین تردیدی به عنوان اصل اول فلسفهای که درصدد ایجاد آن هستم، بپذیرم.
گفتار دربارۀ روش، بخش چهارم.
تفاوت عمیقی میان ذهن و جسم وجود دارد، چرا که جسم بر اساس ماهیت خود، همواره قابل تقسیم است، در حالی که ذهن به هیچ عنوان تقسیمپذیر نیست. چرا که وقتی من ذهن را تصور میکنم، یا به عبارت بهتر، هنگامی که خودم را صرفاً به عنوان موجودی متفکر متصور میشوم، هیچ گونه اجزایی در وجود خود تشخیص نمیدهم و به وضوح درمییابم که موجودی کاملاً بسیط و واحد هستم. اگر چه به نظر میرسد که تمام ذهن من با تمام بدن من متحد شدهاست، اما هنگامی که یک پا، یک دست، یا هر عضو دیگری از بدن من قطع شود، هرگز احساس نمیکنم که جزئی از ذهن من کاسته شدهاست. به علاوه، هیچ یک از حالات ذهنی همچون اراده، ادراک، و تصور و امثال آن را نمیتوان اجزای ذهن نامید چون همواره یک ذهن واحد، اراده میکند، درک میکند، و متصور میشود. در حالی که قضیه در مورد موجودات مادی یا دارای بعد برعکس است. چرا که هیچ یک از این موجودات را نمیتوانم تصور کنم که تقسیمناپذیر باشد و بنابراین، تمامی این موجودات را قابل تقسیم میدانم.
تأملات؛ تأمل ششم.
شعور در میان ابنای بشر مساویتر از هر چیز دیگر تقسیم شده است؛ زیرا همه خود را به اندازه کافی برخوردار از این نیرو تلقی میکنند و حتی آنهایی که از سهم خود در سایر چیزها شکایت دارند، به ندرت برای به دست آوردن شعور بیشتر ابراز تمایل میکنند. و در این مورد، بعید است که همه انسانها در اشتباه باشند. چنین برمیآید که نیروی قضاوت صحیح و توانایی تشخیص درست از نادرست- که به درستی آن را درک صحیح یا خرد مینامیم – بر اساس طبیعت در میان تمامی انسانها، به طور عادلانه قسمت شده باشد. در نتیجه، اختلاف آرای ما ناشی از آن نیست که ما در میزان برخورداری از قوۀ عقل با یکدیگر تفاوت داریم، بلکه صرفاً از آنجا ناشی میشود که ما قوای اندیشه خویش را در جهات مختلفی هدایت میکنیم و همگی به طور یکسان به موضوعات واحدی توجه نمیکنیم. دارا بودن یک ذهن قوی کافی نیست؛ نکته مهم آن است که بیاموزیم چگونه این ذهن را در جهت صحیح به کار اندازیم. قویترین اذهان قادرند هم در جهت بزرگترین رذایل گام بردارند و هم برای کسب والاترین فضایل بکوشند. و کسانی که آهسته گام برمیدارند، تا جایی که از مسیر درست حرکت کنند، بیش از کسانی که با عجله حرکت میکنند و از مسیر خارج میشوند، پیشرفته حاصل میکنند.
گفتار دربارۀ روش، بخش اول.
منبع: كتاب آشنايي با دكارت