فلسفه دکارت "[wiki]Descartes Philosophy[/wiki]"
دکارت، پدر فلسفه اصالت اندیشه و اصالت ذهن در فلسفه جدید اروپایی به شمار میرود. (در مقابل بیکن که پدر فلسفه عینی و اصالت واقع بود). هسته مرکزی افکار دکارت در نظر مریدان فرانسوی و مخالفان انگلیسی او، اولویت ضمیر و وجدان بود. در قضیهای که بظاهر درست مینماید میگوید که ذهن خود را بلاواسطه و مستقیم درمییابد ولی هیچ چیز دیگر را به این ترتیب نمیتواند دریابد و علم ذهن به عالم خارج به وسیله جهاتی است که از راه حواس و مدرکات وارد ذهن میگردد و هر فلسفهای (گرچه در باب تمام امور شک و تردید داشته باشد) باید از خود ذهن شروع کند. نخستین استدلال او سه کلمه بود، «میاندیشم پس هستم» . شاید در این مبدا حرکت اثری از نفوذ عقیده اصالت فرد عهد رنسانس باشد، محققاً این فکر، مانند جعبه سحرانگیز، نتایج زیادی در نظریات قرون بعد تولید کرد. بعد بازی بزرگ بحث معرفت یا «شناسایی نگری» آغاز میشود (معنای آن شناخت اصل و طبیعت و ارزش معرفت است) که به وسیله لایب نیتزولاک و بارکلی و هیوم و کانت انزاعی سیصد ساله تولید نمود و تمام فلسفه را زیر و رو کرد.