جغرافیای اوستا( Geography Avesta)

نویسنده Amir Shahbazzadeh, بعد از ظهر 12:44:32 - 06/28/11

« جغرافیا یا گیتاشِناسی *Geography* | جغرافیای فیزیکی »

0 اعضا و 1 مهمان درحال دیدن موضوع.

Amir Shahbazzadeh


جغرافیای اوستا


فرگرد یکم وندیداد

فَرگَرد یکم وندیداد، شانزده کشور آفریده ٔاهورامزدا را این چنین آورده است:
1-ائیرییانَه وَئِجو
2-سغده
3-موئورو
4-بخدی
5-نیسایه
6-هَرویو
7-وئه‌کرته
8-اوروه
9-وهرکانه
10-هرخوائیتی
11-هائتومنت
12-رَغا
-13کخره
14-ورِنه
15-هپته هیندوه (هفت رود)
16-رنغه

ادامه دارد.....

Amir Shahbazzadeh

ایران‌ویج

ایران‌ویج واژه‌ایست فارسی برگرفته از واژهٔ اوستایی ائیرییانَم وَئِجه یا ائیرییانَم وَئِجو (Airyanəm Vaējah ٬ Airyanəm Vaējō) به معنی «سرزمین ایرانیان» یا «بنگاه و پایگاه اصلی ایرانیان» و نام اسطوره‌ای سرزمینی است که ایرانیان در آغاز در آن می‌زیستند.

این واژه در زبان پهلوی به «ایرانویج» تبدیل شده است. خود این واژه ایرانویج واژه مرکبی است که از دو جزء ترکیب یافته است. بخش نخست آن ایران و بخش دوم آن ویج است و «ویج» به معنی تخمه و نژاد است و در زبان فارسی بیج از این ریشه است. از اینرو ایرانویج به معنی نژاد و تخمه ایرانیهاست.

در فَرگَرد یکم وندیداد اوستا آمده:

نخستین سرزمین و کشور نیکی که من - اهوره مزدا - آفریدم ائیرییانَم وَئِجو بود بر کرانهٔ رود دایتیای نیک. پس آن گاه اهریمن همه تن مرگ بیامد و به پتیارگی "اژدهاً را در رود دایتیا بیافرید و زمستان دیو آفریده را بر جهان هستی چیرگی بخشید.

در اوستا زمانی که درباره ایرانویج سخن می‌رود، سخن از جایی است بسیار سرد است و شاید هم بخاطر همین سرماست که ایرانیها ار آنجا کوچ کرده‌اند. درباره مکان ایرانویج دو دیدگاه مهم وجود دارد. برخی از دانشمندان ایران‌شناس مانند دارمستتر گمان دارند که ایرانویج می‌بایستی در آذربایجان باشد و آن را در حدود قره‌باغ تعیین می‌کنند که همان اران دوران کهن است. جای دیگری که برای ایرانویج تعیین می‌کنند در خاور ایران‌زمین بزرگ است. بسیاری از دانشمندان جای آن را در آسیای مرکزی می‌دانند. این دانشمندان بر نوشته‌های وندیداد تکیه می‌کنند. در قسمت جغرافیایی آن فهرستی از شهرها و سرزمین‌ها برشمرده می‌شود که در آغاز آن ایرانویج آمده است و پس از آن سغد، مرو، بلخ، نیسا و هرات آورده شده است و می‌بینیم که در این شهرها و سرزمین‌ها که بر می‌شمارد یک نظم جغرافیایی وجود دارد و اگر این ترتیب منطقی جغرافیایی را بپذیریم بایستی ایرانویج را در نقشه جغرافیایی در بالای آنها جستجو کنیم و در این جستجو جای ایرانویج کهن سرزمین خوارزم می‌شود که در گذشته بسیار آباد بوده است. نوشته دیگری هم این فرضیه را تأیید می‌کند و آن اینست که در وندیداد آمده است که ایرانویج در کنار رود «ونگوهی دائیتی» واقع شده است و در نوشته‌های پهلوی آمده است که این رود همان «وهرود» است و در جای دیگر آمده است که وهرود رود جیحون(اکسوس) است.
شاید ایرانویج سرزمینی بوده در سیبری، جایی که اقوام آریایی در گذشته بسیار دور در آن می‌زیسته‌اند. و چنان که به نظر می‌رسد، آنها بعدها به دلیل شرایط نامساعد جوی مجبور به ترک آن سرزمین شده‌اند.[این نظریه که یکی از نظریه‌هایی است که برای خاستگاه زبان هند و اروپایی عنوان شده است. در این مورد نظریه دقیق نیست.]
بنا به روایت دکتر پرهیز کار در توضیحات اوستا از آنجا که آریائی‌ها دامدار بودند و به دلیل یخبندان‌های طولانی امکان چرا برای دام‌ها وجود نداشت آریائی‌ها شروع به مهاجرت از ایرانم ویچا (که در کتاب ایشان همان گرجستان است[این نظر آقای دکتر پرهیز کار آشکارا اشتباه است!]) شروع به مهاجرت در سه جهت غرب، شرق و جنوب کردند که آن دسته که به کوه‌های جنوبی وارد شدند ایرانیان هستند.

بر سر نام و مکان این سرزمین بین محققان اختلاف شدید وجود دارد و هنوز هیچ اثر قابل اعتمادی از ان پیدا نشده‌است ولی همه در مورد این که این سرزمین در شمال دریای خزر قرار داشته متفق النظر هستند.[چه منبعی موجود است که چنين اتفاق نظر را نشان می‌دهد؟] برخی از محققان نیز محل آنرا خوارزم و خیوهٔ امروزی دانسته‌اند.

برخی از محققین نیز ایرانویچ را همان سرزمین اران می‌پندارند. با توجه به شباهت نام اران با ایرانویچ این نظریه نیز درست به نظر می‌رسد. در این صورت رود دایتیا نیز همان رود ارس می‌باشد.

پانویس و منابع
↑ تلفظ این واژه در فارسی میانه و فارسی نو نخستین، با «یای مجهول» و به صورت Ērānwēj است. اما، در لهجه‌های غربی فارسی امروزی، به صورت Īrānwīj تلفظ می‌شود.
↑ ۲٫۰ ۲٫۱ بهرام فره‌وشی. ایرانویج. مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، شهریور ۱۳۶۸، ص۷.
↑ وبگاه Avesta.org (به پهلوی)

منابع
دانشنامه ایرانیکا
فرهنگ ایران باستان
حاشیهٔ برهان قاطع٬ پورداود

Amir Shahbazzadeh

سغد

سُغد یا سغد باستان سرزمینی است شامل تاجیکستان کنونی و بخش خاوری ازبکستان کنونی میان کوه‌های تیان‌شان و رود آمودریا. گاهی به این سرزمین سغدیانا هم می‌گویند.

مردم آن به زبان سغدی (یکی از زبان‌های ایرانی میانه) سخن می‌گفتند و نیاکان تاجیکان هستند. کشورداری سغدیان با تازش عرب‌ها و ترکان از میان رفت و آنچه از تاریخ پیش از اسلام این سرزمین می‌دانیم بیشتر از یافته‌های باستان‌شناسان و یا نوشته‌های نویسندگان سده‌های نخستین اسلامی مانند ابوریحان بیرونی است. برخی از آیین‌های ایرانی مانند سوگ سیاوش (یا سووشون)، ریشه در سغد دارد.


[dot]سرزمین سغد[/dot]

فهرست مندرجات
۱ -تاریخ
۲ -پانویس
۳ -منابع



تاریخ

سغدیان از هزارهٔ دوم پیش از میلاد در نواحی میانهٔ سمرقند و رود زرافشان نشیمن داشتند و در هزارهٔ یکم پیش از میلاد بر جلگهٍ گسترده‌ای در میان سیردریا و آمودریا چیرگی یافتند. آنان همسایهٔ اقوام ایرانی‌تبار سکایی، خوارزمی و بلخی بودند.

سغد در روزگار هخامنشیان بخشی از شاهنشاهی ایران بوده‌است. در زمان اشکانیان نیز این سرزمین بخشی از ایران ماند.از این روزگار سروده‌هایی از اوستا به زبان سغدی به جای مانده‌است. پدید آمدن راه ابریشم در این زمان اثر بسیاری بر رونق و شکوفایی این سرزمین داشت. این رونق در روزگار ساسانیان نیز همراه بود و از رونق این بخش ایران کاسته نشد. پیشهٔ پردرآمد برای مردم سغد در این زمانهای تاریخ بیشتر بازرگانی بوده‌است. مردم سغد در زمان ساسانیان به آیین مانی گرویدند.آیین‌های مانوی‌گری، زرتشتی و ترسایی و بودایی میان مردم آن سامان رواج داشت.

با شکست خوردن هخامنشیان از لشکر اسکندر، گروه‌هایی از تیره‌های ایرانی آسیای میانه به سوی خاور رفته و کوچ‌نشین‌هایی در جاده ابریشم به سوی چین برپا کردند. اینان پیونددهندهٔ روابط بازرگانی ایران با چین بودند و نخستین مهاجرنشین‌های ایرانی را نیز در چین ایشان به راه انداختند.

در سال ۵۵۵ میلادی سغد و بخارا به تصرف هیتالیان در آمد. حدود سال ۵۶۰ میلادی میان ایران و ترکان اتحادی به منظور حمله به هیتالیان منعقد شد. هدف عمدهٔ این حمله انتقام مرگ پیروز یکم شاهنشاه ساسانی بود، که بدست هفتالیان در جنگی به قتل رسیده بود. هدف دیگر این اتحاد تصرف سرزمین سغد از سوی سپاه ایران بود. در ضمن این اتحاد خسرو انوشیروان با دختر ایستمی خان ازدواج کرد.

پس از جنگ و انهدام هیتالیان، خسرو انوشیروان این بار خود را از سوی ترکان، در معرض مخاطره دید و اختلاف بین ایران و ترکان آشکار شده، ترکان در این زمان توانستند سغد را تصرف کنند.

بازرگانان سغد چیره دست و ماهر بودند و نفع خود را در نزدیکی و کنار آمدن با ترکان می‌دیدند. سغدها اندک اندک حاکمیت ترکان را پذیرا شدند و نقش‌های سیاسی و اقتصادی عمده‌ای در دولت خاقانات ترک برعهده گرفتند.

در سدهٔ هفتم میلادی همسر فرمانروای سغد، از ترکان و دختر قراچور ین ترک بود. رفته رفته با افزایش نفوذ ترکان، ِ قوانین و نوشته‌هایی به زبان ترکی و با خط سغدی پدید آمد.

سپاه چین در سال ۶۵۸ میلادی سغد را تصرف کردند و خاقانات غربی ترک استقلال خود را از دست داد. پس از سقوط خاقانات غربی ترک دوباره فرمانروایان سغد حکومت یافتند و کوشیدند تا دولتی مستقل تشکیل دهند ولی عمر این دولت بسیار کوتاه بود زیرا در سال ۶۶۴ میلادی سغد به تصرف اعراب درآمد.

گویا با توجه به گرایش مسلمانان به بازرگانی و دادوستد، سغدیان پایداری چندانی در برابر پذیرش اسلام نکرده باشند.

در متون اسلامی از سغدیان سمرقند و بخارا نام برده شده‌است.


پانویس و منابع
↑ هدایتی، زهره، معرفی کتاب دستنامهٔ سغدی، در: نامهٔ فرهنگستان، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، دورهٔ دهم، شمارهٔ سوم، پاییز ۱۳۸۷، صص۲۰۲-۲۰۴.
↑ رضا. ایران و ترکان در روزگار ساسانیان.ص ۳۵
↑ هدایتی، زهره، معرفی کتاب دستنامهٔ سغدی، در: نامهٔ فرهنگستان، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، دورهٔ دهم، شمارهٔ سوم، پاییز ۱۳۸۷، صص۲۰۲-۲۰۴.
↑ رضا. ایران و ترکان در روزگار ساسانیان.ص ۲۰۳
↑ هدایتی، زهره، معرفی کتاب دستنامهٔ سغدی، در: نامهٔ فرهنگستان، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، دورهٔ دهم، شمارهٔ سوم، پاییز ۱۳۸۷، صص۲۰۲-۲۰۴.
ضا، عنایت الله. ایران و ترکان در روزگار ساسانیان. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۵
تورج دریایی، شاهنشاهی ساسانی


Amir Shahbazzadeh

مرو

مَرو مرکز استان مرو در ترکمنستان است و در انتهای جنوبی بیابان قره قوم و به فاصلهٔ نود مایلی شمال شرقی سرخس واقع است و از رود مرغاب (مرورود) مشروب می‌شود.

به ساکنان مرو در فارسی مَروَزی گفته می‌شود به معنی «زیَنده در مرو». مردم نواحی شرقی خراسان مرو را به نام مور «Mowr» (بر وزن دور به‌معنی محیط و پیرامون) و باشندگان آن را موری (بر وزن دوری به‌معنی بشقاب) می‌گویند.

فهرست مندرجات
۱ -پیشینه
۱.۱ -جنگ مرو (دوره قاجار)
۲ -منبع



پیشینه

پیشینهٔ مرو به پیش از میلاد مسیح می‌رسد. مرو از شهرهای باستانی آریاییان و از مراکز فرهنگی ایران بوده‌است. داریوش اول در سنگ‌نبشته بیستون مرو را مَرگَوش نامیده و با باختر اسم برده است. اما جغرافیانویسان قدیم آن را مَرْگیانا نامیده و جداگانه ذکر کرده‌اند. مرگیان یا مرو از سرزمین‌های تابع اشکانیان بشمار می‌آمد.


مرو در دورهٔ ساسانیان آباد بوده‌است و چنانکه در تاریخ ثبت است یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی پس از شکست جنگ نهاوند (۲۱ هجری/۶۴۲ میلادی) به ری، اصفهان، کرمان، بلخ و سپس مرو رفت و از شاه چین و خاقان ترک کمک خواست اما چون از سوءنیت ماهوی سوری مرزبان مرو نسبت به خود آگاه شد به آسیابانی خسرونام پناه برد و او یزدگرد را به طمع لباس فاخرش کشت (۳۱ ه‍ . ق./۶۵۱ میلادی).

از آن پس سرزمینهای شرقی ایران یکی پس از دیگری و از جمله مرو بتصرف تازیان مسلمان درآمد و سلسله‌های ایرانی یکی پس از دیگری بر این ناحیه حکومت کردند و اهمیت آن همچنان محفوظ بود.

مرو شایگان یکی از چهار شهر قدیم خراسان بود که زمانی پایتخت این استان بوده است سه شهر دیگر خراسان نیشابور و بلخ و هرات بود. شهر مرو بواسطهٔ نزدیکی به خوارزم و ماوراءالنهر از یک طرف و اتصال آن به سرخس و نیشابور از طرف دیگر از نظر نظامی و تجاری موقعیتی خاص داشته است بهمین جهت در زمان ساسانیان و در دورهٔ تسلط اعراب تا زمان مأمون همیشه این شهر پایتخت خراسان بوده است. طاهریان مرکز خراسان را به نیشابور انتقال دادند.

سامانیان پایتخت را به بلخ و بخارا منتقل کردند ولی در دوران فرمانروائی سلجوقیان شهر مرو که در مجاورت یورت آنها بوده مرکز امپراتوری بزرگ سلجوقیها گردید. در عهد سلطان سنجر مرو پایتخت خراسان بود و از معتبرترین شهرهای ایران. آبادی و اعتبار مردم آن تا آنجا بود که زمین‌داران و دهقانان آن در توانگری با امرا و ملوک اطراف دم همسری می‌زدند و مانند جرجانیهٔ خوارزم اهل فضل در آنجا گرد می‌آمدند و در مدارس و کتابخانه‌های آنجا روزها را به فراگیری دانش می‌گذراندند. این شهر در ۵۵۰ ه‍ .ق. ده کتابخانهٔ بزرگ عمومی داشت که یکی از آنها دوازده هزار جلد کتاب داشت. مردم مرو ایرانی و زبانشان فارسی بوده است.

یاقوت که مقارن حملهٔ مغول در مرو بوده‌است می‌نویسد از مرو در ۶۱۶ بیرون رفتم در حالی که در حد اعلای نیکویی بود. این شهر در حملهٔ مغول بکلی ویران شد بدین توضیح که پس از فرار سلطان محمد خوارزمشاه مجیر الملک حاکم سابق مرو به حفظ مرو در برابر مغول پرداخت و شیخ الاسلام مرو و قاضی سرخس را که قصد تسلیم شدن داشتند کشت و مغول شهر را محاصره کردند. مرو پنج روز مقاومت کرد اما سرانجام تسلیم تولی پسر چنگیز شد و وی تمام مردم شهر را امر کرد به خارج شهر بروند و خود بر کرسی زرین نشست و سران خوارزمشاهی را دستور داد گردن زدند و مردم را میان لشکریان بخش کرد و مغول همه را از زن و مرد و کودک کشتند و سپس مرو را آتش زد و تربت سنجر را سوخت و قبرها را به طمع دفینه نبش کرد و در این واقعه هفتصد هزار آدمی کشته شدند و هیچ کس از ساکنان آنجا باقی نماندند (۶۱۸ ه‍ . ق.). پیداست که پس از این ویرانی و قتل و سوختن مرو آن رونق و شکوه سابق را نتوانست بیابد خاصه با رونقی که هرات در دورهٔ تیموریان و صفویه یافته بود.

نبرد مرو در سال ۸۸۹ خورشیدی (۹۱۶ قمری) میان سپاه ازبکان به فرماندهی شیبک خان ازبک (بنیانگذار سلسله شیبانیان یا ازبکان) با سپاه قزلباش ایران به فرماندهی شاه اسماعیل یکم (بنیانگذار پادشاهی صفویان) رخ داد. در این جنگ که در نزدیکی مرو روی داد، سپاه ازبک شکست خورد و شیبک خان کشته شد. در پی این جنگ مرزهای ایران از سوی شمال خاوری به رود جیحون رسید و خراسان از دست ازبکان بیرون آمد.

در دورهٔ صفویه و افشاریه و قاجاریه گه گاه سرکشان نواحی مخصوصاً ازبکان و خانهای خیوه، مرو را مورد تاخت و تاز قرار می‌دادند چنانکه من باب مثال در ۱۲۷۶ ه‍ .ق. محمدامین‌خان والی خوارزم به حدود مرو آمده و به تعرض خراسان پرداخته است و فریدون میرزای فرمانفرما او را در سرخس شکست داده و کشته و سر او را به تهران فرستاده است. چون روز ورود سر او به تهران مصادف با روز عید بود در موقع سلام عام مژدهٔ این فتح را به ناصرالدین شاه دادند.

جنگ مرو (دوره قاجار)

اما تعرض ترکمانان و حکام اطراف امری عادی شده بود بدین مناسبت ناصرالدین شاه در اواخر سال ۱۲۷۶ ه‍ .ق. حشمت‌الدوله حمزه میرزا به همراهی میرزا قوام‌الدوله آشتیانی با چهل هزار سپاهی روانهٔ حدود مرو کرد. اما این لشکر بسبب بی‌احتیاطی و اختلافی که بین حشمت‌الدوله و قوام‌الدوله بود از ترکمانان شکست خوردند و نزدیک به دو سوم آنان کشته یا اسیر شدند و در این اوان روسها که به حدود شمال دریاچهٔ آرال و مشرق دریای خزر رسیده و به تصرف ترکستان شرقی و غربی و دره‌های سیحون و جیحون شروع کرده بودند به نواحی تحت تابعیت ایران نیز دست انداختند، از جمله خیوه را در ۱۲۷۰ و تاشکند و سمرقند و بخارا را در ۱۲۸۱ و ۱۲۸۵ اشغال کردند و با استیلای بر این نواحی به درهٔ آرال اترک و ترکمن صحرا نزدیک شدند و در ۱۲۹۸ ه‍ .ق. در گوگ‌تپه ترکمانان تکه را بکلی از پای درآوردند و سرانجام در محرم ۱۲۹۹ ه‍ .ق. خط مرزی کنونی بین دولت ایران و روسیه به موجب معاهده‌ای مقرر شد.

منبع
ایران باستان، پیرنیا جلد ۲ ص ۲۱۸۸ و ۲۶۵۱
غفاری‌فرد، عباسقلی، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه، سازمان سمت، ۱۳۸۱. (صص ۷۳ تا ۸۶)
قاضی احمد منشی قمی، خلاصة التواریخ (۲ جلد، تاریخ صفویه از شیخ صفی تا اوایل شاه عباس یکم)، به تصحیح احسان اشراقی


Amir Shahbazzadeh

باختر (بلخ)

باختر (اوستایی: بخدی؛ پارسی باستان: باختریش؛ یونانی باستان: باکتریانا Βακτριανή؛ لاتین: باکتریانا Bactriana یا بطور ساده‌تر باکتریا Bactria) یا در زمان متأخرتر تُخارستان یا طُخارستان نام سرزمین باستانی وسیعى که قسمت‌های وسیعی از مناطق شرقى ایران باستان را دربر می‌گرفت. باختر از شمال با سرزمین سُغد و آمودریا و از مشرق با چین و از جنوب با هندوستان و رشته‌کوه هندوکش محدود بوده‌است. پایتخت آن شهر باختر (به یونانی: Βάκτρα باکترا) بوده که اکنون بلخ می‌گویند.


فهرست مندرجات
۱- پیشینهٔ نام
۲- تاریخچه
۳- تخارستان
۴ -مذهب مردم تخارستان
۵ -پانویس
6-منابع



پیشینهٔ نام

در ادبیات سانسکریت به شکل (بالهیکه) آمده‌است. اصل و ریشه این کلمه (بهلی یا با باهلی) است. در اوستا به نام بخدی آمده که با صفت (بخدیم سریرام اردو درفشام) که به معنی (بلخ زیبا و دارای پرچم های بلند) است، آمده و جزء سرزمین‌های اهورامزدا آفریده‌است. در پارسی پهلوی بامیک صفت آن است. که به معنی درخشان و باشکوه و زیبا و روشن آمده و بنابر عقیده پرفسور دارمستتر در زند اوستا ریشهٔ این کلمه (بامیه) است که به معنی درخشان است. بختری در اوستا (بخگی) است و این واژه در پارسی میانه بخل و در پارسی دری بلخ شده و در پارس قدیم در زمان هخامنشیان در سنگ‌نبشته بیستون داریوش بزرگ (بختریش و بختریا) آمده و در ایلامی (بکه شی اش و یا بکتوری ایش) خوانده شده و نیز در زبان آکادی که آنهم بصورت خط میخی است بصورت (باهاتر) آمده و در یونانی بکترا آمده‌است و از آن بکتریا ساخته شده‌است. در زبان چینی بلخ را (باهی هی) و بنابرگفتهٔ هیوان تسنگ زائر چینی که در سال ۶۲۹ میلادی که به بلخ آمده بود (پوهو) نامیده شده‌است و در تاریخ هان وی بصورت کشور (تاهیا) آمده‌است البته بیشتر این نام به بدخشان گفته می‌شد. یونانیان بلخ را به صفت (پیلوتیمی تیوس یا پولی تیمی تیوس) می‌نامیدند که به معنای گرانبهاترین است. یعنی گوهر ایران. در نوشته‌های موسی خورنی مورخ ارمنی که در قرن پنج- شش میلادی می‌زیسته از بلخ با نام (باهلی) یاد شده‌است. در کتاب وندیداد در فرگرد اول آمده است: کشورهای آریائی واقع درشمال و مشرق ایران باستان یا ائیریَنَم وَئجَه: سغد، مرو، بخدی و...است و در قسمت هفتم می‌گوید: چهارمین کشور با نزهت که من اهورامزدا آفریدم بلخ زیبا با درفش‌های برافراشته است.

تاریخچه


باختر مرکز و آغازگر زبان اوستایی و دین زرتشتی بود. بیشتر خاورشناسان زادگاه زردتشت را باختر (بخدی) می‌دانند.

در اوستا با کلمات ساده، از زندگی بدون تکلف و آرایش یما (جمشید) پادشاه سخن رانده شده‌است. نام پادشاهان آریایی که بنیان گذار برابری، حکمروایی و اداره بودند به پیشدادیان باختر نیز معروف است. در سرودهای ودائی از "یاما" که در اوستا "یما" است، نام برده‌اند.

پادشاهان قدیم بلخ عبارت بودند از پیشدادیان، کیانیان، اسپه ها که پسانها در شاهنامه فردوسی و روایات مؤرخان نیز از آنها یاد شده‌است. زمانیکه مادها و سپس هخامنشی ها، دولت های خود را در هگمتانه و پارس شکل دادند و ادارهٔ آنان نظم گرفت، ميان سالهای ۵۴۰ و ۵۴۵ قبل از میلاد متوجه باختریان گردیدند و برای تسخیر این سرزمین ثروتمند لشکرکشی‌ها کردند. سپس مناطق کرمانیا، پارت، باختر، هریوا، ستاگیدیا (افغانستان مرکزی) و درنگیانا در تصرف هخامنشی‌ها درآمد. بعد از کورش، داریوش از جمله شاهان مقتدری بود که به مناطق مفتوحه قناعت نکرده و سلسله فتوحات خود را تا دامنه سند ادامه داد. سپس متوجه غرب پارس شد. دراین زمان اداره‌کنندگان ساتراپی‌های شرقی خواهان استقلال و تأسیس سلطنت‌های جداگانه شدند و تحرک استقلال طلبی باعث شد تا مردم، "بسوس" والی باختریان را پادشاه این سرزمین اعلان کنند.


باختر در زمان سلطه یونانیان، در حدود سال ۱۸۰ پیش از میلاد

زمانیکه اسکندر مقدونی سلسلهٔ هخامنشی‌ها را در پارس مضمحل نمود، متوجه باختریان شده و در سال ۳۳۰ پیش از میلاد به این سرزمین لشکرگشایی را آغاز کرد. با وجود اینکه حکومت مرکزی در باختریان ازبین رفته بود و مردم در حالت قبیله‌ای زندگی می‌کردند، ولی اسکندر به مقاومت شدید مردم هریوا و باختر برخورد.

باختر بعد از مرگ اسکندر مقدونی، جزء قلمرو سلوکیان درآمد. ادارهٔ آن بدست والیان یونانی اداره می‌شد.

زبان مردم باختر از تأثیرات نفوذی یونانیان نیز متأثر گردیده و از قرن سوم پیش از میلاد، رسم الخط یونانی با زبان پراکریت و رسم الخط خروشتی یکجا بکار می‌رفت و مورد استفاده قرار می‌گرفت. همچنان خط پارتی که انکشاف یافته خط آرامی است در عهد سلسلهٔ کوشانی ها و نفوذ ساسانی ها در بخش‌های از باختر مرسوم گردید.

در میانه‌های سدهٔ سوم پ.م. دولت موریای هند در گسترش دین بودایی در باختر سعی نمود. دولت یونانی باختری از این نفوذ دینی جلوگیری نکرد و می‌خواست خود را در ثروت هند شریک سازد. از این رو دین بودایی جای دین زردتشتی راگرفت.

کوشانی‌ها با تشکیل دولتی مستقل، تمدنی جدید را در تاریخ باختر رقم زدند. کانیشکا مقتدرترین پادشاه کوشانی در ۱۲۰ میلادی، پایتختش را از باختر به بگرام و کاپیسا انتقال داد. این سلسله تا ۲۲۰ میلادی دوام نمود که گرایش خاص در سیطره هند داشتند. یکی از قویترین حکومات محلی کوشانی‌ها، دولت کابلستان بود که از کاپیسا در جنوب هندوکش تا سواحل سند تسلط داشت.

زبان پادشاهان کوشانی ختنی و تخاری بود که این دو زبان از هم تفاوت کلی داشتند. اما زبان خروشتی در باختر از تاریخ پنجم پیش از میلاد تا آغاز قرن ششم میلادی، به مدت ده قرن رایج بود. ساحهٔ زبان‌های ایرانی شرقی از آسیای میانه تا جنوب سند و در غرب از کرمان تا سیستان وسعت داشت. آثاری از آن دوره‌ها نیز در مناطق مذکور وجود دارد.


نقشهٔ سرزمین کیدارها، در حدود سال ۴۰۰ میلادی
از سال ۲۲۰ تا ۴۲۵ میلادی، باختر در تشنجات و حملات سه جانبه قرار داشت. ساسانی‌ها شمال غرب باختر را در دست گرفتند، سلسلهٔ کیداری ها که مرکز آن کاپیسا بود، موجودیت خود را در جنوب حفظ نموده و با ساسانی‌ها در جنگ بودند. کیداری‌ها با دولت گپتاهای هندی دوستی و مراودت داشتند.


نقشهٔ هیاطله یا هپتالیان، در حدود سال ۵۰۰ میلادی

در سال ۴۲۰ میلادی هفتالیان در شمال باختر دولتی را تأسیس کردند که مرکز این دولت تخارستان بود. این دولت با قدرتی که داشت، توانست بهرام گور را در مرو و یزدگرد ساسانی را در مرغاب شکست دهد. بعد از شکست ساسانیان، دولت کیداری هم در باختر سقوط داده شد و از بین رفت. پیروز یکم در جنگی که با هفتالیان کرد، با تمام سپاهیان همراه خویش، تلف شد و جسد او هرگز به دست نیامد. در سال ۴۸۴ میلادی هیاطله تا مرو و هرات را گرفتند. در سال ۵۶۷ میلادی هپتالیان به دست خسرو انوشیروان و متحد او ترکان از بین رفتند. در پیکارهایی که بعد از آن بین ایران و ترکان در گرفت، قسمتهایی از سرزمین هفتالیان بدست ایران و قسمت‌هایی از آن بدست ترکان افتاد.

نقشهٔ قلمرو ساسانی در دوران پادشاهی خسرو انوشیروان و ملحق شدن تخارستان به ایران. رنگ نارنجی مناطق تازه ملحق شده را نشان می‌دهد.

اولین حملهٔ تازیان مسلمان به باختر در سال ۶۵۲ میلادی (۳۲ ه‍. ق.) بسرکردگی احنف‌بن قیس بود. در سال ۴۳ ه‍. ق. دوباره بتصرف مسلمانان درآمد ولی در زمان قتیبةبن مسلم (متوفی بسال ۹۶ ه‍. ق.) بود که کاملاً مغلوب آنان شد. در دورهٔ اعراب، یعنی در قرون وسطی، باختر (بلخ) همراه با هرات، نیشابور و مرو یکی از چهار قسمت (چهار ربع) خراسان بود.

تخارستان

تُخارستان یا طُخارستان نام سرزمینی کهن و نام ولایتی در خراسان بزرگ در نخستین سده‌های اسلامی، واقع در امتداد کرانه‌های جنوبی جیحون (آمودریا) علیا و وسطا بود که از خاور به بدخشان، از شمال به کرانه‌های جنوبی رود جیحون و از جنوب به رشته‌کوههای هندوکش محدود بوده‌است و در برخی از ادوار تاریخی در مفهوم وسیع‌تری همهٔ نواحی مرتفع وابسته به بلخ، واقع در دو کرانهٔ رود جیحون را در بر می‌گرفته‌است و به عبارتی دیگر در برگیرندهٔ استانهای فاریاب، جوزجان، بلخ، سمنگان، قندوز، تخار و بدخشان در افغانستان امروزی بوده‌است. این نام در نخستین سده‌های اسلامی بر بخشی از سرزمین باختر باستان در نواحی خاوری بلخ اطلاق می‌شده‌است.


نقشهٔ قلمرو ساسانی در دوران پادشاهی خسرو انوشیروان و ملحق شدن تخارستان به ایران. رنگ نارنجی مناطق تازه ملحق شده را نشان می‌دهد.
نام این سرزمین برگرفته از نام مردمی است که تُخار خوانده می‌شدند. تخارها از اقوام آریایی بودند که در سدهٔ سوم پیش از میلاد در نواحی کوچا و تورفان در شمال شرقی سرزمینی که بعدها ترکستان شرقی یا ترکستان چین خوانده شد، به سر می‌بردند.

در منابع تاریخی و جغرافیایی دورهٔ اسلامی از دو تخارستانِ علیا و سفلا بدون مشخص کردن جایگاه هریک یاد شده‌است. بر پایهٔ فهرست شهرهایی که ابن خردادبه برای تخارستان علیا برشمرده است، تخارستان علیا نواحی شرقی بلخ و جنوبی جیحون را در بر می‌گرفته است و از نوشتهٔ یعقوبی، آنجا که از بامیان در شمار نواحی تخارستان «اولی» (اولین) یا «دنیا» (نزدیک‌ترین) یاد می‌کند، چنین پیداست که تخارستان سفلا در برگیرندهٔ نواحی جنوب غربی تخارستان علیا و جنوبی بلخ بوده‌است.

سرزمین تخارستان دارای دو بخش کوهستانی و دشت بوده‌است و در دشت‌های آن ترکان خَلُّخ (خُرلُخ) زندگی می‌کردند.مهم‌ترین شهرهای تخارستان شهرهای خُلْم، سمنگان، بغلان، سکلکند، وروالیز، آرهَن، راوَن، سکمیشت، روب، سرای عاصم، خَشت و اندراب بود و شهر طالقان (تایقان) که شهر بلخ وسعت داشت، بزرگ‌ترین شهر و مرکز تخارستان به‌شمار می‌رفت.

امروزه ولایتی در شمال افغانستان به نام تَخار نام‌گذاری شده‌است که بخشهایی از سرزمین تخارستان تاریخی را در بر می‌گیرد. ولایت نوبنیاد تخار که مرکز آن شهر تالقان است، ۱۷ ولسوالی دارد و شهرهای تالقان، چاه‌آب، یَنگی‌قلعه، اشکمش و فرخار مهم‌ترین شهرهای آن به‌شمار می‌آید.

تخارستان، در حدود سال ۶۰۰ میلادی

مذهب مردم تخارستان

مردم تخارستان در قرن‌های پنجم تا هفتم میلادی پیرو چند دین بودند. به استناد بر مآخذ تاریخی و مدارک باستان‌شناسی دقیق می‌توان گفت که اکثریت مردم تخارستان مثل دوره‌های قدیم زرتشتی بودند. موقعیت دین بودایی نیز خیلی مستحکم بود. در آسیای وسطی به دوران هفتالیان (هیتالیان) دین بودایی مورد تعقیب قرار نداشت و بعضی حاکمان هیتالی از دین بودایی پشتیبانی می‌کردند. در پایان قرن ششم و اوایل قرن هفتم میلادی بعضی حاکمان خاقانات غربی ترک به دین بودایی می‌پیوندند و هم در جنوب آسیای میانه هم در افغانستان و شمال هندوستان شروع به ساختن معبدهای بودایی می‌نمایند و از بوداییان پشتیبانی می‌کنند. در قرن هفتم در پایتخت تخارستان، شهر بلخ، صدها دیر بودایی، در ترمذ ده‌ها دیر، در شومان دو دیر، در قبادیان سه دیر و غیره موجود بودند. از اطلاعات به دست آمده بر می‌آید که در تخارستان دین بودایی خیلی انتشار داشته‌است. دین دیگری که در آسیای میانه در این زمان رسوخ کرده بود، دین مانویه بود. باز یک دین دیگر، دین نصرانی بود. ترک‌های تخاری معتقد به دین نصرانی بودند.

پانویس و منابع
↑ کریستن سن، ص۳۱۷
↑ ویکی‌پدیای انگلیسی، Hephthalite
↑ ریچارد نلسون فرای (Richard Nelson Frye)، عصر طلایی ایران (The Golden Age of Persia)، لندن ۱۹۷۵، صفحهٔ ۱۸۰
↑ واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد (Vasily Vladimirovich Bartold)، ترکستان در طول تاریخ تا هجوم مغول (Turkestan Down to the Mongol)، لندن ۱۹۷۷، صفحهٔ ۱۸
↑ آناتولی لوین (Anatole V. Lyovin)، درآمدی بر زبان‌های دنیا (An Introduction to the Languages of the World)، نیویورک ۱۹۹۷، صفحهٔ ۵۲
↑ ریچارد نلسون فرای (Richard Nelson Frye)، ویراستار: احسان یارشاطر، تاریخ ایران کمبریج (The Cambridge History of Iran)، جلد سوم، لندن ۱۹۸۸، صفحهٔ ۲۹
↑ تاریخ طبری، ظهیرالدین نیشابوری، سلجوق‌نامه، تهران ۱۳۳۲ ش، 7/ 109، 124
↑ عبیدالله ابن خردادبه، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن 1306ق/1889م، 34
↑ احمد یعقوبی، البلدان، همراه الاعلاق النفیسهٔ ابن رسته، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۱ میلادی، 289-290، 292
↑ یاقوت، بلدان، 3/ 518
↑ حدودالعالم، به‌کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۰ ش، ص ۹۹
↑ ابراهیم اصطخری، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1870م، صص 275-276
↑ محمد ابن حوقل، صورةالارض، به کوشش کرامرس، لیدن، 1938م، 2/ 448
↑ محمد مقدسی، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1906م، صص 49-50
↑ وبگاه وزارت احیاء و انکشاف دهات افغانستان، زبان: انگلیسی، بازیابی در ‏‏۵ سپتامبر ۲۰۰۹
↑ تاریخ تاجیکان، ص
غفوروف، باباجان. تاجیکان. تاریخ قدیم، قرون وسطی، و دورهٔ نوین. دوشنبه: مؤسسهٔ انتشاراتی عرفان، لیتوگرافی چاپ و صحافی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۷
دانشنامه ایران (دائره‌المغارف یزرگ اسلامی)، سرواژهٔ «تخارستان»
افغانستان در پنج قرن اخیر نوشته میر محمد صدیق فرهنگ
افغانستان در مسیر تاریخ نوشته میر غلام محمد غبار
تاریخ ده هزار ساله ایران
دانشنامه ایرانیکا
ویکی‌پدیای انگلیسی
وب‌گاه فارسی بی‌بی‌سی

Amir Shahbazzadeh

هریوا

هَریوا (اوستایی: هَرَئیووا Haraēuua؛ پارسی باستان: هَرَیوا Haraiva؛ یونانی باستان: آرئیا Ἀρεία (نباید با نام یونانی آریانه (Arianē) اشتباه شود)؛ لاتین: آریا Aria [۱]) سرزمینی باستانی واقع در درهٔ حاصلخیز هریرود (به یونانی: Ἄρειος آرئیوس) بوده است.

این سرزمین که نامش را نیز از هریرود گرفته در قدیم بسیار حاصلخیز و هم مرکز شراب سازی بوده‌است. بطلمیوس موقعیت هریوا را در جنوب مرو و باختر، در شرق پارت و بیابان کارامانیا، شمال زرنگ و غرب پاراپامیز آورده است و بنابراین مشتمل بر تقریبا ولایت هرات امروزی در افغانستان می‌شده است. پایتخت آن قبل از حملهٔ اسکندر مقدونی به ایران، آرتاکوآنا (به یونانی: Ἀρτακόανα) بوده‌است. باشندگان هریوا را هروی می‌نامند.
فهرست مندرجات
۱ -ورود آریایی‌ها
۲ -هریوا در اوستا
۳ -دوران‌های ماد و هخامنشیان
۴ -دوران اسکندر
۵ -دوران‌های سلوکیان و اشکانیان
۶ -دوران ساسانیان
۷- دوران پس از اسلام
8 -پانویس
9-مناب

ورود آریایی‌ها

هروی‌ها (به یونانی: آرین‌ها) دسته‌ای از تیره‌های آریایی بودند که در هزارهٔ دوم پیش از میلاد٬ زادبوم خود در آسیای مرکزی را رها کرده و از ناحیهٔ رودخانهٔ آمودریا (اکسوس یا جیحون) به داخل فلات ایران روی آوردند و در سرزمینی بارور، پیرامون درهٔ حاصلخیز هریرود (به لاتینی: Arius) جای گرفتند. نام سرزمینشان را به نام این رودخانه، هریوا نامیدند، که کم و بیش با ولایت هرات امروزین همانند است. واژه هرَی از زبان ایرانی باستان هَرَیو آمده که به معنی «پُرشتاب» است.

هریوا در اوستا

هریوا در فَرگَرد نخست وندیداد اوستا بنام هَرویو (Harôyu) آمده‌است که «ششمین سرزمین و کشور نیکی که من، اهورامزدا، آفریدم هرویو و دریاچه‌اش بود.»

دوران‌های ماد و هخامنشیان


در سده‌های واپسین هفتم و آغازین ششم پیش از میلاد٬ هریوا بدست دولت ماد افتاد و پس از انقراض دولت ماد بدست کورش بزرگ، یکی از ساتراپی‌های هخامنشیان بشمار می‌رفت. نام هریوه در فهرست سرزمین‌های تابع هخامنشیان در تمام سنگ‌نوشته‌های بجای‌مانده از دورهٔ داریوش بزرگ و خشایارشا آمده‌است. بگفتهٔ بطلمیوس گیتی‌شناس یونانی، مرکز فرمانروایی هخامنشیان در هریوا، در آرتاکوآنا بوده‌است. هرودت تاریخ‌دان یونانی نیز در کتاب سومش هروی‌ها را در فهرست مالیات دهندگان ایران آورده‌است.

دوران اسکندر

به گفتهٔ تاریخ‌دان یونانی هرودت، اسکندر مقدونی در ۳۳۰ قبل از میلاد، آرتاکوانا٬ مرکز ساتراپی هریوه را گشود. ساتراپ (والی) هریوه در آن زمان ساتی برزن نام داشت. اگر چه باشندگان هریوا بسختی مقاومت کردند اما سپاهیان اسکندر موفق به فتح شهر شده و آن را ویران و بیش از نیمی از باشندگان آن را بقتل رسانیدند. اسکندر سپس شهر را آباد کرد و نام آن را «اسکندریه آریانا» (به یونانی: Αλεξάνδρεια, η Αρειανή الکساندرئیا آرئیانه) یا بطور ساده‌تر «اسکندریه آریا» نهاد.

دوران‌های سلوکیان و اشکانیان

بعد از مرگ اسکندر (در سال ۳۲۳ ق.م.)، هریوا جزئی از قلمرو سلوکیان درآمد. تا اینکه بعد از سال ۲۴۰ ق.م. دو سرزمین همسایهٔ هریوا یعنی باختر و پارت از اربابان مقدونی مستقل شدند. دراین زمان هریوا جزئی از قلمرو دولت یونانی باختری نوبنیاد درآمد. در بین سال‌های ۲۰۸ و ۱۹۰ ق.م. آنتیوخوس سوم (ملقب به کبیر) پادشاه سلوکی توانست قلمروش را تا سرزمین‌های شرقی گسترش دهد و دوباره هریوا بدست سلوکیان افتاد. در سال ۱۶۷ ق.م. مهرداد یکم پادشاه مقتدر اشکانی با شکست دادن اوکراتید هریوا و برخی از سرزمین‌ها را از سلوکیان گرفت. ازین به بعد هریوا جزئی از قلمرو اشکانیان باقی ماند.

دوران ساسانیان


هرات در دورهٔ ساسانیان در سنگ‌نبشته‌ای در کعبه زردشت واقع در نقش رستم بنام هریو (Harēv) و در فهرست پایتخت‌های استان‌های امپراتوری ساسانیان به زبان پهلوی بنام هری (Hariy) یاد شده‌است.در دورهٔ ساسانی از مراکز مهم نظامی و منطقه مرزی در مقابله با هیاطله بوده‌است. پیش از حملهٔ اعراب مسلمان به خراسان دارای اقلیت مسیحی نستوری بود. این شهر مرکز شراب سازی هم بود.

دوران پس از اسلام

در سال ۳۱ ه.ق. (حدود ۶۵۰ م.) یا کمی پس از آن باوجود مقاومت سرسختانهٔ هروی‌ها، شهر به دست اعراب مسلمان فتح شد.

در نوشته‌های تاریخی نظیر تاریخ بیهقی، هریوا به نام‌های هریوه، هریو، هری و هرات نیز آمده‌است. زر هریوه یا دینار هریوه که طلایی خالص و رائج، مسکوک ضرابخانهٔ هرات بوده مشهور است.

پانویس و منابع

↑ مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، آریا، ویکی‌پدیای لاتینی، دانشنامهٔ آزاد. (بازیابی در ۲۲ دسامبر ۲۰۰۸).
↑ دانشنامه ایرانیکا، سرواژه هرات
↑ مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، آرتاکوانا، ویکی‌پدیای لاتینی، دانشنامهٔ آزاد. (بازیابی در ۲۲ دسامبر ۲۰۰۸).
↑ وب‌گاه اسکندر مقدونی، سرواژهٔ Αρτάβαζος، سطر ۲۲م (به زبان یونانی، بازیابی در ۲۲ دسامبر ۲۰۰۸).
↑ HERAT, ii.HISTORY, PRE-ISLAMIC PERIOD ، وبگاه دانشنامه ایرانیکا (انگلیسی). بازدید در تاریخ ۳۰ مارس ۲۰۰۹.
وبگاه دانشنامه ایرانیکا، سرواژه‌های "ARIA"
ایران باستان٬ حسن پیرنیا
حاشیهٔ برهان قاطع٬ پورداود
ویکی‌پدیای لاتینی، بازیابی در ۲۲ دسامبر


Share via facebook Share via linkedin Share via telegram Share via twitter Share via whatsapp

https://www.meta4u.com/forum/Themes/Comet/images/post/xx.png
جغرافیای ایران(Geography of Iran)

نویسنده Amir Shahbazzadeh در جغرافیا

0 ارسال
1782 مشاهده
آخرین ارسال: قبل از ظهر 09:30:53 - 06/19/11
توسط
Amir Shahbazzadeh
https://www.meta4u.com/forum/Themes/Comet/images/post/xx.png
جغرافیای انسانی (Human Geography)

نویسنده Amir Shahbazzadeh در جغرافیا

0 ارسال
1521 مشاهده
آخرین ارسال: قبل از ظهر 10:21:15 - 06/23/11
توسط
Amir Shahbazzadeh
https://www.meta4u.com/forum/Themes/Comet/images/post/xx.png
جغرافیای ایران **Geography of Iran**

نویسنده Amir Shahbazzadeh در مقالات جغرافیا, Geography Articles

0 ارسال
1779 مشاهده
آخرین ارسال: بعد از ظهر 15:18:39 - 06/24/11
توسط
Amir Shahbazzadeh
https://www.meta4u.com/forum/Themes/Comet/images/post/xx.png
+جغرافیای زیست‌محیطی *Environmental Geography* +

نویسنده Amir Shahbazzadeh در مقالات جغرافیا, Geography Articles

0 ارسال
1696 مشاهده
آخرین ارسال: بعد از ظهر 15:37:00 - 06/24/11
توسط
Amir Shahbazzadeh
https://www.meta4u.com/forum/Themes/Comet/images/post/xx.png
جغرافیای فیزیکی

نویسنده Amir Shahbazzadeh در مقالات جغرافیا, Geography Articles

0 ارسال
1542 مشاهده
آخرین ارسال: بعد از ظهر 12:42:14 - 06/28/11
توسط
Amir Shahbazzadeh
https://www.meta4u.com/forum/Themes/Comet/images/post/xx.png
+جغرافیای طبیعی *Physiography*+

نویسنده Amir Shahbazzadeh در مقالات جغرافیا, Geography Articles

0 ارسال
1387 مشاهده
آخرین ارسال: بعد از ظهر 15:38:32 - 06/24/11
توسط
Amir Shahbazzadeh
https://www.meta4u.com/forum/Themes/Comet/images/post/xx.png
+جغرافیا *Geography* +

نویسنده Amir Shahbazzadeh در مقالات جغرافیا, Geography Articles

0 ارسال
2272 مشاهده
آخرین ارسال: بعد از ظهر 15:35:02 - 06/24/11
توسط
Amir Shahbazzadeh