آسيب شناسي خشونت در جامعه و هنجار شکني و بزهکاري
يکي از دغدغههاي انديشمندان جوامع بشري طراحي ومهندسي مدينه فاضله ايي است که ساکنان آن بتوانند در آسايش و آرامش نسبي زندگي کنند. بر اين مبنا، جوامع مختلف اهداف عاليه و منزلتهاي ستايش برانگيزي را در يک طيف گسترده براي اعضاي جامعه مشخص ميکنند تا افراد جامعه را بسوي هدفهاي تعيين شده سوق دهند.
از سوي ديگر هنجار شکني و بزهکاري يک پديده بسيار پيچيده اجتماعي است که در محيطهاي مختلف اجتماعي به شکلهاي متفاوت ديده ميشود. تعريف بزه و رفتار بزهكارانه در هر جامعهاي توسط قوانين حقوقي و هنجارهاي اجتماعي آن جامعه مشخص ميشود.
در حال حاضر مسئله اجتماعي جزء لاينفک جامعه نوين شده است يعني نميتوان جامعهاي را پيدا کرد که تحولات مدرن را در بر داشته باشد ولي با مسئله اجتماعي روبرو نباشد. بنابراين مسئله اجتماعي وقتي بروز ميکند که بين وضع موجود و وضع مطلوبِ مردم تفاوت معناداري وجود داشته باشد، که در صورت تداوم، زمينههاي کژ رفتاري را پديد ميآورد. در اين مورد تفاوتي بين جوامع وجود ندارد بنابراين پيدايش جوامع و ارتکاب جرم از آغاز با يکديگر همراه بودهاند، به طوري که امروزه مسئله کجروي و بزهکاري بهصورت يکي از حادترين مسائل اجتماعي جوامع مختلف در آمده است. حال سئوال اينجاست که انحراف از معيارهاي پذيرفته شده که در واقع راه رسيدن به آرمان شهرِ طراحي شده است، چگونه اتفاق ميافتد؟چرا کجرفتاري علي رغم همه مجازاتها ادامه مييابد؟ آيا رفتار ناهنجار مربوط به سرشت انسان است که بههنگام تولد شکل ميگيرد و آموزش و پرورش در آن بيتاثير است؟ يا اينکه افراد در بستر اجتماع ناهمگون تبديل به انسانهاي ناسازگارميشوند؟
خشونت و کجروي کم و بيش درهمه جوامع وجود دارد ولي دنياي ارتباطات امروزي که با ظهور پديده جهاني شدن (Globalisation)، همراه است وضعيت پيچيده اي به تعاملات انسانها بخشيده است.
تاثير شبکههاي اجتماعي در تعاملات خبري که بهعنوان متغير مستقل،کارکرد بازنمايي و بازتوليد خشونت در جامعه را بهعهده دارد شرايط رواني خاصي را در جامعه حکمفرما کرده است.چرا که شاهد آثار سوء اخبار تکان دهنده در جامعه هستيم که نقش اساسي را در بازتوليد و افزايش ناآرامي در جامعه دارد . بهعبارتي تئوري دهکده جهاني در واقع متعين شده است و انتشار اين خشونتها با جزئيات،علي رغم اطلاع رساني که جزء مزيت ذاتي رسانه است، باعث از بين رفتن زشتي عمل شده و قبح عمل را در ذهن ِافراد عادي سازي مي کند.
بنابراين يکي از عوامل افزايش روزافزون خشونت در جامعه ايران انعکاسِ خشونت در جامعه است، وقتي فيلم وحشتناک قتل سه فرزند کرمانشاهي که با تلفن همراه ِ يکي از آنها فيلمبرداري شده در مقابل چشمان حيرتزده افراد روي اينترنت قرار ميگيرد، آيا ميتوان توقع کاهش خشونت را داشت؟
ناگفته پيداست که ريشه خشونت در جامعه را بايد ناشي از نابرابريهاي افسار گسيخته طبقاتي، فقدان فرصتهاي برابر براي همه افراد، بيکاري و پولاريزه شدن جامعه دانست که فقر نسبي را در جامعه شدت بخشيده لذا جوامعي از تعادل نسبي بر خوردارند که طبقه متوسط داراي بيشترين فراواني باشد.
انعکاس اخبار قتلها و فجايع بدون کالبدشکافي و علتشناسي از يک طرف و مبادله فيلمها و عکسهاي بسيار فجيع توسط بلوتوث و در اينترنت نشانه آن است که خشونت پراکني باعث نمايش و تماشاي اينگونه رفتارها ميشود. کساني که اين فيلمها و عکسها را منتشر کرده و گسترش ميدهند، قصد اطلاعرساني ندارند چراکه رسالت اين وظيفه ايجاب ميکند که بعضي از صحنهها از چشم نوجوانان و جوانان دور بماند. بنابراين از رويکرد آسيبشناسي، اينگونه اقدامات فقط بيانگر ناهنجاري رفتاري، خشونتخواهي و خشونتطلبي بوده و تماشاگرانِ ناخواسته اينگونه تصاوير و فيلمها از روي کنجکاوي و کسب خبر به آنها سر ميزنند و تماشاي صحنههاي آزاردهنده و وحشتناک که بدون ريشه يابي و راهکار در اختيار افراد قرار ميگيرد، ذهن افراد را مشوش کرده و تسري اين وقايع، نابساماني را در جامعه تسريع بخشيده و احساس ناامني عمومي وجدان جمعي را آزرده مي کند .
در هر دو صورت رسالت ذاتي دولت،خانوادهها، نهادهاي فرهنگي و رسانهها ايجاب ميكند تا با کمک جامعه شناسان و روانشناسان تدبيري بيانديشند تا وزن هر کدام از عوامل اجتماعي خشونتهاي اخير بررسي شود تا دگر باره شاهد چنين وقايعي نباشيم.
کارشناسي و کالبدشکافي، بيان علتها و روشهاي پيشگيري و راه حلهاي کوتاهمدت و بلندمدت توسط جامعهشناسان، پاسخگويي به کساني است که با کلام و قلم،به حريم قضاوت و پژوهش تجاوز ميکنند و اصليترين اهرمِ مقابله با اتفاقاتي است که افسردگي و پرخاشگري را به جامعه تحميل ميکنند.چرا که انتشار فجايع اينچنيني، زشتيِ عمل را در ذهنِ افراد عادي سازي مي کند و براي افرادي که بالقوه آمادگي چنين جناياتي را دارند همچون موجي موافق عمل مي کند و از سوي ديگر نشر اين موارد بدون آسيب شناسي کارشناسان و اقدام عملي نهادهاي ذيربط، ترس و وحشت را در جامعه تسري و نهادينه مي سازد و اعتماد عمومي را متزلزل مي سازد.
در افزايش خشونت و حتي رسانهاي شدن آن دلايل جهاني و داخلي وجود دارد که جدا از هم نيستند و بر هم تاثير ميگذارند. در واقع بعد از جنگ دوم جهاني و گسترش سياستهاي نوليبرالي در زمينه اقتصاد، شاهد محوريت يافتن پول، کالايي شدن شديد ارتباطات و تبديل شدنِ پول به عنوانِ يک ارزش مطلق و داراي فضيلت هستيم که در واقع از ميان رفتن تابوها را نيزدر پي داشته است.
رابرت مرتن معتقد است که جامعه فرد را به کج رفتاري مجبور ميکند و کج رفتاري حاصل فشارهاي ساختاري-اجتماعي خاصي است که افراد را به کج رفتاري وا ميدارد . به نظر مرتن جوامع صنعتي جديد بر توفيقات مادي در زندگي تاکيد دارند که به شکل انباشت ثروت و تحصيلات علمي بهعنوان مهمترين اهداف زندگي شخص و معيارهاي منزلتي تجلي ميکنند. دستيابي به اين اهداف مقبول اجتماعي نياز به ابزارهاي مقبولي هم دارد که البته از دسترس جمعي از افراد جامعه خارج است. يعني جامعه طوري ساخت يافته که طبقات فرودست، فرصتهاي کمتري براي تحقق آرزوهاي خود دارند در نتيجه چون اين اهداف به آرمانهاي اصلي زندگي همه افراد (غني و فقير) تبديل شده آن کس هم که دسترسي به ابزار مشروع ندارد،تحت فشار جامعه براي دستيابي به آنها از ابزار نامشروع استفاده ميکند (صديق سروستاني،1387: 44-45).
وقتي شوق رسيدن به مقامات رفيع اجتماعي زياد ميشود فرد کمتر حاضر است، محدوديتهاي اجتماعي راههاي رسيدن به هدف را رعايت کند شعار «هدف وسيله را توجيه ميکند» وقتي مطرح ميشود که ساخت اجتماعي،هدفهاي خاصي را بيش از حد تبليغ و تشويق کند و سازمان اجتماعي راههاي مشروع رسيدن به هدفها را بي اندازه محدود کند بنابراين افراد براي کسب موفقيت وارد رقابت ميشوند هر چند رقابت به تنهايي خطر ناک نيست. اما زماني خطرناک ميشود که در صورت عدم توفيق کاري بي فايده تلقي شود و تنها رقابت همراه با توفيق مورد تاييد اجتماعي باشد در چنين وضعي افراد براي کسب پيروزي به هر راهي متوسل ميشوند.
بنابراين جوامعي که بستر رشد انسانها در آن مهيا نشده مانند محيطي است که آماده تجمع ميکروب و بيماري است و همانگونه که براي رفع بيماري عفوني رعايت بهداشت عمومي لازم ميآيد به همان شيوه ايجاد بستري که سلامت تعاملات بشري در آن شکل بگيرد نيز لازمه نظمبخشي اجتماعي است. چرا که اگر فقط با ميکروب مبارزه شود وهمزمان با آن بستر بهداشتي لازم جهت عدم رشد ميکروب فراهم نشود شاهد دور باطلي خواهيم بود که براي هميشه ادامه خواهد داشت پس نتيجه ميگيريم همانگونه که يک پزشک در بهبود بيماري ميکروب راعامل و نتيجه منطقي علتي پيشيني مي داند و علت العلل را شرايطي ميداند که زمينه وقوع طبيعي آنرا مهيا کرده است، جامعه شناس نيز علت العلل آسيبهاي اجتماعي را ساختار اجتماعي نامساعد قلمداد ميکند.و تفاوت معنادار در فراواني جرايم خشونت آميز در جوامع مختلف دليل اين مدعاست.
بديهي است که انسان موجودي است اخلاقي و مخيّر که واکنشي يکسان وثابت از يک متغير مستقل از خود نشان نميدهد. ولي در يک فشار ساختاري خاص و در طيف انتخابهاي مشروع ِ دست نيافتني، به سمت خط قرمز سوق داده ميشود و هر چقدر عرصه بر افراد تنگتر شود، نسبت بيشتري از افراد به کجروي روي ميآورند. لذا ميتوان با قطعيت نسبي، جرم خيزي اينگونه جوامع را پيش بيني کرد و يا بر عکس، از آمار انحرافات اجتماعي در يک جامعه خاص، کيفيت ساختار اجتماعي جامعه ِ مورد نظر را حدس زد.
بنابر آنچه گفته شد به رغم وجود مشکلات ساختاري در جامعه که ريشه خشونتهاي اخير را دامن مي زند نشر خشونتها به صورت فيلم و تصوير، بهجاي ارائه آمار که بدون برنامه ريزي براي رفع مسأله اجتماعي توسط افراد صورت مي گيرد، نه فقط خود عامل محرکي براي بازتوليد اين جنايات است، بلکه نوعي احساس عدم امنيت را در شهروندان بهوجود مي آورد چرا که ترس افراد متناسب با فراواني جرم نيست و اين شبکههاي اجتماعي است که به معضل اجتماعي، با نشان دادنِ جزئيات دامن مي زند. و از سوي ديگر با نشان دادن فيلمهاي واقعي از قتل و جنايت و عادي سازي آن در ذهن شهروندان، وجدان جمعي حساسيت مطلوب را از دست مي دهد و به مرور، قتل و خشونت به امري عادي تبديل مي شودکه جامعه را دچار آنومي خواهد كرد.