شباهت های امام حسین(ع) با حضرت مسیح(ع)، از دیدگاه شهید مطهری
1. قال اني عبد الله اتاني الکتاب و جعلني نبيا و جعلني مبارکا اين ما کنت و...[عيسي گفت: من بندة خدايم، به من کتاب داده و پيامبرم ساخته است و مرا هر جا که باشم، مبارک گردانده و مرا تا زندهام، به نماز و زکات سفارش فرموده است. و مرا نيکوکار به مادرم قرار داده و جبار و شقي نساخته است. و درود بر من روزي که به دنيا آمدم و روزي که ميميرم و روزي که زنده بر انگيخته ميشوم.](مريم،30ـ33)
2ـ بين حضرت عيسي در امت مسيح و حضرت امام حسين در امت اسلام وجه شباهتهايي هست؛ از آن جـمله: از حـيـث مادر که مريم «سيـده النساء» است و همـچنين حضـرت زهرا. در باره حضرت مريم قرآن ميفرمايد: «و اذ قالت الملائکه يا مريم ان الله اصطفيک و طهرک و اصطفيک علي نساء العالمين»[:آنگاه که فرشتگان گفتند:اي مريم، خداوند تو را بر گزيده و پاکيزه ساخته و بر تمام زنان جهان(اين زمان)برتري داده است.](آل عمران،42) در احاديث نيز آمده که نظير اين خطاب براي حضرت زهرا واقع شده. شاعر ميگويد:
فان مـريم احصنت فرجها و جاءت بعيسي کبدر الدجي
فقد احصنت فاطـم وجهها و جاءت بسبطي نبي الهدي
[مريم دامن خويش را از آلودگي نگه داشت و عيسي را که ماه تابان شبهاي تار است، به دنيا آورد. فاطمه نيز روي خود را(از غير خدا) بازداشت و دو نوة پيامبر هدايت را به دنيا آورد.]
مريم، صديقه آن امت است: «ما المسيح ابن مريم الا رسول قد خلت من قبله الرسل و اُمّهُ صديقه کانا يأکلان الطعام» [مسيح پسر مريم جز پيامبر نيست که پيش از او نيز پيامبراني زيستهاند و مادرش صديقه است که هر دو غذا ميخوردند.](مائده،75) حضرت زهرا نيز صديقه طاهرة اين امت است. در باره هر دو«بتول عذرا» گفته شده است.
3ـ شباهت ديگر، در مدت حمل است. در حديث است(نفس المهموم، ص6؛ بحار، ج10، باب 11) که مدت حمل سيدالشهدا شش ماه طول کشيد و هيچ کس شش ماهه متولد نشد که در عين حال بماند، مگر حسين و عيسي عليهماالسلام. در حديث است که آيه «و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته امه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلثون شهرا ... انّي من المسلمين»[به انسان سفارش کرديم به پدر و مادرش نيکي کند که مادرش با زحمت دوران بارداري و زايمان او را گذراند، و دوران بارداري و شير خوارگي وي سي ماه به طول انجاميد تا اينکه به حد رشد خود رسيد و چهل ساله شد؛ گفت: پروردگار من! الهامم ده تا نعمتي را که بر من و پدر و مادرم ارزاني داشتهاي، سپاس گزارم و عملي شايسته کنم که مورد پسند تو باشد... (احقاف/15)]، اشاره است به سيدالشهدا. عيسي «براً بوالدتي» بود و حسين«وصينا الانسان بوالديه احسانا»، عيسي گفت:«اني عبدالله»، در باره حسين نازل شد: «اني من المسلمين».
عمرو بن سعيد بن عاص ـ حاکم مکه ـ نامهاي نوشت به سيدالشهدا «و او را از نفاق و درگيري پرهيز داد»(!) حضرت در جواب نامهاش نوشت:«لم يشاقق الله و رسوله من دعا الي الله و عمل صالحاً و قال اني من المسلمين:کسي که به سوي خدا ميخواند و عمل شايسته ميکند و ميگويد من از مسلمانانم، با خدا و رسول نزاع نکرده است.» اشاره است به آيه کريمه «و من احسن قولا ممن دعا الي الله و عمل صالحا و قال انني من المسلمين»[کيست خوش گفتارتر است از آن که به سوي خدا ميخواند و عمل شايسته ميکند و ميگويد: من از مسلمانانم.(فصلت،33)]
4ـ شباهت ديگر آنها در عقيدهاي است که مردم در مساله«تفديه» پيدا کردند1 و خيال کردند که آنها کشته شدند که گناه ديگران را به گردن بگيرند و ديگران آزاد باشند و تکليف ساقط شد. درباره عيسي(ع) اصل کشته شدن دروغ است و در باره سيدالشهدا(ع) فلسفه کشته شدن اين نبود. به قول مولوي: «زانکه از قرآن بسي گمره شدند...».
5ـ شباهت ديگر در زکي و مبارک بودن است؛ يعني هر دو وجود فوقالعاده برکتخيز شدند.2 برکت عبارت است از نمو در خير؛ چنان که از تفسير مجمعالبيان و صافي و غيره بر ميآيد. مفردات راغب ميگويد: «چون خير الهي از جايي که محسوس نيست و به صورتي که به شمار در نميآيد صادر ميشود، از اين رو به هر افزوني غير محسوسي که مشاهده شود، گفته ميشود مبارک است و در آن برکت است.»
همان طور که يک زمين مبارک است، مثل زمين فلسطين: «و بارکنا حوله»(اين سالها مدعي هستند که اسرائيل به اندازه نفت ايران از مرکبات بهره برده است)؛ همان طور که بعضي آبها پر برکتند، مثل آب باران: «و نزلنا من السماء ماء مبارکا: از آسمان، آبي پر برکت فروفرستاديم» (ق،9) همان طور که بعضي حيوانها مبارک و پر برکتند، مثل گوسفند، همان طور هم بعضي انسانها واقعاً«وجود مبارک» ميباشند و در باره آنها تعارف نيست؛ زميني هستند که همه ساله محصول ميدهند، باراني هستند دائم. داستان فطرس ملک، رمزي است از برکت وجود سيدالشهدا که بال شکستهها با تماس به او صاحب بال و پر ميشوند.3 افراد و ملتها اگر به راستي خود را به گهواره حسين بمالند، از جزاير دورافتاده رهايي مييابند و آزاد ميشوند.
بدون شک مکتب حسيني راه نجات اين امت است؛ زيرا کرسي حسين، کرسي امر به معروف و نهي از منکر است. آنچنان که از سوره شعراء بر ميآيد، ظهور پيغمبران در فترتها به علت شيوع مفاسد بود؛ ولي ما ميبينيم مکتب زنده حسين، ظهور حسين است در همه اعصار؛ يعني در هر سال و هر محرم امام حسين به صورت يک مصلح عالي ظهور ميکند و اين فرياد را به گوش ميرساند: «الا ترَون ان الحق لا يُعمل به؟» يا: «الموت اولي من رکوب العار». به امام حسين منسوب است:
سبقت العالمين الي المعالي بحسن خليقه و علو همّه
و لاح بحکمتي نور الهدي في دياجي من ليالي مدلهمه
يريد الجاحـدون ليطفئوه و يأبـي الله الا ان يتـمه
[با خوش خلقي و بلندهمتي از همه جهانيان به مقامات بلند پيشي گرفتم و نور هدايت در شبهاي تار با حکمت من درخشيد. ميخواهند اين نور را خاموش کنند و خداوند جز اين نخواسته که آن را کامل کند.]
6ـ شباهت ديگر اين است که مسيحيان و مسلمانان، هم ولادت و هم رفتن اين دو را بزرگ ميشمارند؛ با اين تفاوت که مسيحيان در هر دو مرحله به شادي و پايکوبي و رقص و شرابخواري ميپردازند4 و مسلمانان در هر دو قسمت از اين جهات منزهند. مسلمانان بزرگوارانهتر جشن ولادت را برگزار ميکنند؛ چون اسلام کار سبک مغزي را اجازه نميدهد. و اما در وفات ما ميگرييم و آنها در روز عروج يعني سه روز بعد از کشته شدن شادي ميکنند.
شايد شباهتبين عيسي و سيد الشهدا در يک امر ديگر هم باشد و آن عدم سابقه اسمي است، و شايد اين جهت مربوط به يحيي باشد نه عيسي، و در اين صورت شباهت بين حسين و يحيي عليهماالسلام است، کما اينکه اين دو در شهادت به خاطر يک مرد بسيار فاسد با هم شبيهاند و هر دو شهيد امر به معروف و نهي از منکرند: «و ان من هوان الدنيا ان راس يحيي اهدي الي بغي من بغايا بني اسرائيل».
7. شباهت ديگر بين آنها در انصار و ياران است: «کما قال عيسي بن مريم للحواريين من انصاري الي الله...» [چنانکه عيسي بن مريم به حواريان گفت: چه کساني ياور من به سوي خدا خواهند بود؟] (صف،14)سيدالشهدا نيز در شب عاشورا حواريين خود را انتخاب کرد. الانوارالبهيه(45) از موسي بن جعفر(ع) نقل ميکند: امام حسين(ع) فرمود: «تمامي چيزهايي که خورشيد بر آن ميتابد در مشرق و مغرب زمين و دريا و خشکي و زمين هموار و کوهها، همه و همه نزد ولي خدا و اهل معرفت چون سايهاي بيش نيست. آيا آزادمردي پيدا نميشود که دست از اين لقمة جويده شده بردارد؟ براي شما جز بهشت بهايي نيست. پس خود را به غير بهشت نفروشيد، که هر کس از خدا به دنيا راضي شود به چيز پستي راضي گشته است.»
ادامه دارد
پانویس:
1. المنجد ميگويد:«الفادي» لقب سيدنا يسوع المسيح، الذي افتدانا بدمه الکريم.
2. در تحف العقول، ص496 ضمن سخنهاي خداوند به عيسي مينويسد:«يا عيسي، ... فبورکت کبيرا و بورکت صغيرا حيث ما کنت: تو در بزرگي و کودکي برکت داده شدي هر جا که بودي.
3. همچنين جمله«جعل الشفاء في تربته و الاجابه تحت قبته و الائمه من ذريته» نشانه ديگر از مبارک بودن آن حضرت است.
4. البته مسيحيها در شب کريسمس يک سلسله مراسم دعا و حضور کشيش هم دارند.
ادامه
8ـ گفتيم که ما و مسيحيان ولادت و کشته شدن هر يک از حضرت سيدالشهدا و مسيح را بزرگ ميداريم؛ با اين تفاوت که آنها در هر دو مورد جشن ميگيرند و ما تنها ولادت را جشن ميگيريم و در شهادت امام حسين سوگواري ميکنيم، و آنها روزي را که به عقيده خودشان مسيح در آن روز بعد از کشته شدن عروج کرده نيز، جشن ميگيرند. ديگر اينکه جشن آنها به شکل جشنهاي ملي و قومي است؛ اما جشن ولادت حسيني مقرون است به شکوه معنوي و تشکيل مجالس وعظ و خطابه و اشک شوق ريختن و کسب تقرب به خداوند، و تعليم و تربيت.
يادم هست کتابي از «محمد مسعود» خواندم که در آن مقايسهاي کرده بود بين نوع بزرگداشت مسيحيان کشته شدن عيسي را به زعم خودشان، و اما به عقيده ما که از قرآن متخذ است: «و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شُبّه لهم»،1 و بزرگداشت ما شهادت اباعبدالله را، و ترجيح داده بود کار آنها را از اين نظر که آنها شهادت پيشواي خود را موفقيت ميشمارند و ما شکست؛ لهذا آنها شادي ميکنند و ما ميگرييم. بعدها من اين اعتراض را از ديگران هم شنيدم و يکي از رموز تقدم آنها و تأخر ما را همين مطلب ذکر ميکردند. در جواب عرض ميکنم: اعتراض کنندهها از يک نکته غافل ماندهاند و آن اينکه اگر ما قضيه را تنها با مقياس شخصي و اخلاق فردي بسنجيم، مطلب همان است که آن آقايان گفتهاند. از اين نظر در منطق خود اسلام هم شهادت موفقيت است نه شکست. مگر نه اين است که علي عليه السلام همواره آرزوي شهادت ميکرد و ميگفت: «لالف ضربه بالسيف اهون علي من ميته علي فراش»،2مگر نميگفت:«و الله لابن ابي طالب انس بالموت من الطفل بثدي امه»؟3 مگر بلا فاصله پس از ضربت خوردن از ابن ملجم نگفت:«فزت و رب الکعبه»؟4 مگر در وقتي که در بستر افتاده بود نگفت: «ما کنت الا کقارب ورد و طالب وجد»؟5 مگر سيدالشهدا نگفت: «ما اولهني الي اسلافي اشتياق يعقوب الي يوسف»؟6 مگر نگفت: «لا اري الموت الا سعاده و لا الحيوه مع الظالمين الا برما»؟7
اين مطلب را با مقياس ديگري هم بايد سنجيد كه آن، مقياس اجتماعي است. در همه دستورات مسيح شايد يک دستور اجتماعي خالص پيدا نشود؛8 اما اسلام يک سلسله تعليمات اجتماعي دارد. اسلام يک سلسله حب و بغضهاي منطقي دارد. دستور ائمه اطهار به اقامه عزاي حسين بن علي عليهماالسلام، به خاطر تشفي قلب حضرت زهرا فيالمثل نيست، حضرت زهرا اجل شاناً از اين امور است؛ براي احياي نيت حضرت سيدالشهدا و حضرت زهراست. از اين جهت اظهار تأثر ميشود که چرا چنين حادثهاي واقع شد. به منزله«آخ» است که مبادا تجديد شود. براي تقويت روح مبارزه است. البته تجليل شهادت و جشن شهادت نيز اگر به شکل معنوي و اخلاقي باشد، نه آن طور که فعلا در عيد کريسمس معمول است، ممکن است تشويق به جهاد در او باشد؛ اما تشويق به تنهايي کافي نيست، حب و بغض بايد با هم توأم باشد، تا روح مبارزه در شخص پيدا بشود. مکتب عزاي حسيني مکتب تأثر محض نيست، مکتب انقلاب است. در طول تاريخ اسلامي اين حادثه منشأ انقلابها شده و کاخهاي ظلم را بر اثر بر انگيختن تأثر و بغض منطقي و اجتماعي واژگون کرده است و در آينده نيز خواهد کرد.
احياي روح مبارزه به اين است که مظاهر ظلم و کفر همواره در برابر فرض شود و به آنها لعن و نفرين شود و آرزوي قطع و قمع آنها تلقين گردد؛ همان طور که در رمي جمرات هميشه ما بايد شيطان را مجسم فرض کنيم و به او سنگ پرتاب کنيم. غرض اين نيست که آرزوي مردن فقط تلقين شود؛ آرزوي مردن فقط خوب نيست، غرض آرزوي شهادت است؛ آرزوي شهادت وقتي محقق ميگردد که انسان خود را در مقابل صف مخالف ببيند و از پيشرفت آنها و عملي شدن نقشه آنها در اجتماع متاثر گردد، و توأم با اشک شوق براي خوبان و سرمشقهاي عالي انسانيت، آتش خشمش براي مظاهر کفر و ظلم زبانه کشد.
پس شهادت را اگر به مقياس فردي بسنجيم، بايد موفقيتبشماريم و جشن بگيريم و شادي کنيم؛ ولي اگر به مقياس اجتماعي در نظر بگيريم، بايد از يک نظر آن را شکست جامعه بدانيم؛ جامعهاي منحط که خود سيدالشهدا فرمود: «و علي الاسلام السلام اذ قد بُليت الامه براع مثل يزيد».9و امثال اين کلمات، و از نظر مصالح اجتماعي و تجديد و احياي روح مبارزه و نبرد در راه حق البته ايجاد مکتب گريه و تأثر، مؤثرتر و مفيدتر است.
9ـ روز ولادت عيسي عليهالسلام به عقيده مسيحيان 25 دسامبر، يعني شش روز مانده به آخر سال مسيحي است. اول سال آنها اول ژانويه است. عيد ولادت را «عيد کريسمس» ميگويند. در اين روز پاپ طبق معمول پيامي به مردم جهان مبني بر دعوت به صلح و محبت ميفرستد و در خاتمه دعايي ميکند. گاهي مينويسند: پاپ از روي تخت طلا مردم را دعوت کرد به رسيدگي حال فقرا! در جشن کريسمس دو چيز نمودار است: يکي درخت کاج که مظهر و سمبل اين جشن است و در خانه هر مسيحي و در هر يک از مجامع مسيحيان درختي يا لااقل شاخهاي از کاج به چشم ميخورد و اين روزها درخت کاج بازاري دارد و درخت کاجهاست که از ريشه کنده ميشود و بعضي سالها شهرداري در صدد مبارزه بر ميآيد؛ ولي فايده ندارد. اين درختها را با چراغهاي الوان و کاغذها و نوارهاي رنگارنگ ميآرايند. نمود ديگر بابانوئل است؛ زيرا طبق يک سنت قديمي در اين شب بابانوئل، پيرمردي که موي سر و ريش سفيد انبوهي دارد، براي بچهها از آسمان هديه و اسباب بازي ميآورد. کودکان در اين جشن سهم بزرگي دارند. در«اطلاعات»سوم ديماه 42، صفحه 13 مينويسد: «بسياري از مراکز عمومي و باشگاهها و هتلها هم امشب به مناسبت کريسمس برنامههاي فوق العاده دارند».
10ـ بدون شک مکتب حسيني راه نجات اين امت است؛ زيرا علت مبقيه دين، امر به معروف و نهي از منکر است و اين دو به معني وسيع آنها يعني تشويق و ترويج معروف و مبارزه با منکرات بستگي پيدا کرده با حسين عليهالسلام، تا آنجا که به قول بعضيها اسلام نبوي الحدوث و حسيني البقاست.
11ـ داستان امام حسين يک سوژه است براي عالم اسلام و يک نوع تجديد حيات امر به معروف و نهي از منکر است، يک نوع ظهوري است که همه ساله سيدالشهدا در مظهر خطبا و گويندگان يا در مظهر مصلحين و انقلابيون صالح ميکند.
12ـ در کيهان چهارم ديماه 42(روز کريسمس) آمده است: «از يکي دو هفته قبل درختهاي کاج فراواني که در اطراف ديوارهاي سفارت شوروي، سفارت انگليس و ساير خيابانهاي شمالي شهر چيده شده بود، خبر از فرارسيدن جشن بزرگ مسيحيان در تهران ميداد. مسيحيان با آرايش درخت کاج و شب زندهداري پاي اين درخت، ميلاد پيغمبر خود را جشن ميگيرند. ديشب مسيحيان قبل از اينکه ساعت تولد که به عقيده مسيحيان نيمهشب است، فرارسد، به کليسا رفتند و به دعا و عبادت پرداختند و سپس در خانه خود به صرف شام مخصوص شب کريسمس که در بسياري از خانهها خوراک بوقلمون بود، مشغول شدند. مسيحيان کاتوليک که معتقدند حضرت عيسي در پاي درخت کاج به دنيا آمده است(ولي قرآن کريم صريحا ميفرمايد که در پاي نخله به دنيا آمده است)، اين درخت را مقدس ميدانند و به خصوص در شب کريسمس آن را به بهترين وجهي ميآرايند و اين درخت تا پايان جشن ژانويه که نه روز بعد آغاز ميشود، همچنان زينتبخش خانه کاتوليکهاست. بابانوئل بنا به قصههاي کودکانه، نيمهشب سوار بر کالسکه زرين از سرزمينهاي پر برف ميآيد، تا براي کودکان هديه آورد. ديشب کودکان مسيحي جورابهاي خود را در زير سر بخاريها يا نقاط ديگر نهادند تا بابانوئل هداياي خود را در جوراب آنان بگذارد و صبح امروز با خرسندي فراوان اين هدايا را که عموما پدران و مادران براي کودکان خود تهيه ميکنند، دريافت داشتند(ظاهراً ساختن اين جريان از ريشه اعتقاد به الوهيت مسيح آب ميخورد و براي اين بوده که در کودکان اعتقاد به الوهيت مسيح را تلقين کنند). ديشب کافهها و کابارههاي تهران نيز مملو بود از کساني که شب کريسمس خود را در اين گونه اماکن ميگذرانند! عده زيادي از تهرانيهاي غير مسيحي نيز به دعوت دوستان مسيحي خود يا بدون دعوت در اين مراسم شرکت کردند.»
پس در اينجا يک سلسله شباهتهاي واقعي از نظر شخصيت واقعي اين دو وجود مقدس وجود دارد که عبارت است از: الف) مادر: سيده النساء، صديقه، مخاطب ملائکه، بتول عذرا؛ ب) مدت حمل؛ ج) کراهت حمل؛ د)مبارک بودن: عيسي عليهالسلام: «و جعلني مبارکا»، امام حسين عليهالسلام: «جعل الشفاء في تربته و الاجابة تحت قبته و الائمة في ذريته»،10«لولا صوارمهم و قطع نبالهم لم تسمع الاذان صوت مکبر».11و يک سلسله شباهتها هست از نظر سوءاستفاده و سوءتعبير مردم از آنها که هر دو مصداق «يهدي به کثيرا و يضل به کثيرا» هستند.(رجوع شود به الميزان، ج3، ص320: المسيح من الشفعاء عند الله و ليس بفاد).12
*مجموعه آثار، ج 17
پانویس:
1. نساء/157[نه او را کشتند و نه به دارش آويختند، و ليکن امر بر آنها مشتبه شده است.]
2. نهجالبلاغه، خطبه121[همانا هزار ضربه شمشير براي من از مردن در بستر آسانتر است.]
3. نهج البلاغه، خطبه 5[به خدا سوگند انس پسر ابيطالب به مرگ از انس کودک به پستان مادرش بيشتر است.]
4. مناقب ابن شهرآشوب، ج3، ص312.
5. نهجالبلاغه، نامه 23[من نيستم جز مانند جوينده آبي که بدان برسد، و يابندهاي که به خواستهاش دستيابد.]
6. لهوف، ص 25.
7. تحفالعقول، ص 245.
8. در تحفالعقول بعضي دستورات در مورد ظلم از عيسي(ع) نقل شده.
9. مقتل مقرم، ص146.
10. [خداوند شفا را در تربت او، و اجابت دعا را زير بارگاه او، و امامان را از نسل وي قرار داده است.]
11. [اگر شمشيرها و قطعات تيرهاي آنان نبود، هيچ گوشي صداي اذان مکبري را نميشنيد]
12. [حضرت مسيح از شفيعيان است نه اينکه خود را فداي گناهان امت کرده باشد]
همه پیامبران و سفرای الهی انسان کاملند
هر پیامبری سعه وجودیش با پیامبر دیگر فرق داشته است
و پیامبر اسلام از لحاظ امت بدترین امت در دوره خودش
و از لحاظ سعه وجودیش از تمام پیامبران قبل از خودش در این دوره و تمامی دوره های قبل بیشتر بوده است.
تطبیق حالات دو انسان کامل همانند تطبیق و مقایسه دو شعاع نور از یک خورشید است