بررسی اندیشه ها و تأملات دکارت

نویسنده Zohreh Gholami, بعد از ظهر 19:52:55 - 12/07/11

« فلسفه و فیلم: مرز میان واقعیت و ناواقعیت | فرهنگ ایران بسیار مدیون عطار و اندیشه‌های اوست »

0 اعضا و 1 مهمان درحال دیدن موضوع.

Zohreh Gholami

بررسی اندیشه ها و تأملات دکارت

اهمیت دکارت در تاریخ فلسفه بسیار مهم است چرا که وی پدر فلسفه جدید و موسس راسیونالیسم هست و فلاسفه ای چون لایبنیتس و اسپینوزا کاملاً متاثر از آراء وی هستند، البته برای شناخت هر یک از فلاسفه باید تاریخ ما قبلی آنها را و زمانی که در آن زیست میکنند را به خوبی شناخت چرا که به قول راسل فیلسوف انگلیسی فلاسفه هم فرزندان زمان خود هستند.اهمیت این جریان را مرحوم محمد علی فروغی به ما نشان میدهد وی در ابتدا قصد ترجمه گفتار در روش را داشت اما دید پیش نیاز آن دانستن تفکرات ما قبل آن و زندگی و زمانه دکارت میباشد پس سیر حکمت در اروپا فصل اول را نگاشت. اما در این مجال بس کم بنده تنها میتوانم نگاهی به کتاب تاملات دکارت بیندازم که این کار را برای من بس دشوار میکند که خواننده متوجه منظورم در شناسایی و نقد این کتاب بشود.

تأملات از هر نظر مشهورترین اثر دکارت است- هرچند که در زمان دکارت این‌گونه نبوده است. این اثر بنا به دلایل زیادی برای محققان امروزی اهمیت دارد،ساده ترین دلیل آن، متن ضمیمه‌شده‌ی این کتاب است که اعتراض‌های بعضی از بهترین متفکران هم‌دوره‌ی دکارت، که در پاریس می‌زیسته‌اند، در آن نوشته شده است.مرسن تأملات را برای فیلسوفان و متکلمان فرستاد تا آن را نقد کنند. این ناقدان عبارتند از: کاتروس، هابز، آرنولد، گاسندی و خود مرسن به همراه چند خواننده‌ی بی‌نام دیگر که اعتراض‌های خود را از طریق مرسن طرح کرده‌اند.در چاپ‌های بعدی بوردین هم به این ناقدان اضافه شد. دکارت به همه‌ی نقدها پاسخ داد و نتیجه‌ی آن متنی الحاقی بود که آن را "اعتراض‌ها و پاسخ‌ها" نامیده‌اند.چاپ دوم در کل هفت مجموعه‌ را شامل می‌شود.

در این چند خط از ماخذی چون، سیر حکمت در اروپا، تاریخ فلسفه راسل ، فلسفه نقادی کانت نوشته مجتهدی ، شناسایی و هستی مینار و خود کتاب تاملات دکارت استفاده کرده ام،البته لازم به ذکر است که فهم فلسفه ی دکارت و پیش نیاز مطالعه ی کتاب تاملات کتاب گفتار در روش وی است که بنده نکاتی را در آن استخراج کرده ام تا بتوانم حق مطلب را هر چه بهتر ادا کنم. مسئله ی دیگر که شایان ذکر میباشد ترجمه حجت الاسلام احمد احمدی هست که بالاخره یکی از افراد حوزوی وارد فلسفه غرب شد و اثر فلسفی را ترجمه کرد که متاسفانه ترجمه ی اثر به نحو احسن نبوده از نظر صاحب نظران و باید باز بینی هایی با اصل کتاب (Meditations on first philosophy) صورت گیرد که خارج از توان بنده و این مجال کم هست.

رنه دکارت در لاهه از شهر های کوچک فرانسه در سال 1596زاده شده است پدرش از قضات و نجبای متوسط بوده.
دوره ی تحصیل را آن زمان را در لافلاش که ژوئیت ها{خدمت گذاران دیانت مسیحی می باشند که پس از ظهور مذهب پروتستان برای حفظ و تحکیم مذهب کاتولیک جمعیتی تشکیل داده وسیله ی پیشرفت کار خود را تربیت جوانان و تاسیس مدارس دانسته اند و مدرسان و فضلای آن جمعیت معروفند}آن را اداره می کردند در هشت سال طی کرد مدتی هم به علم حقوق و طب پرداخت و وقتی بیست ساله شد برای کسب علم بیشتر و تصمیم به جهان گردی گرفت. از آن زمان تا 1628 سفر های زیادی به آلمان ، ایتالیا و هلند انجام داد که در ابتدا به وسیله ی لشکریان رئیس جمهوری هلند سفر خود را آغاز کرد .

دکارت در هلند پس از آنکه 4 سال به امور علمی اشتغال می ورزید تصنیفی حاضر کرد موسوم به (عالم)و آن بیانی بود از کلیه خلقت و یکی از اصول عقایدی که که در آن اظهار نموده حرکت از زمین است که می خواست که آن را چاپ کند که غوغای محاکمه گالیله بلند شد و چون دکارت ستیزه با اهل دیانت را دوست نداشت با تاسف بسیار از نشر کتاب خود منصرف گردید و چهار سال پس از آن واقعه کتاب دیگر به چاپ رسانید موسوم به (گفتار در روش درست راه بردن عقل و طلب حقیقت در علوم مذیل به سه رساله در مناظر و مرایا و کائنات جو و هندسه)- که اولین کتابی بود که به زبان فرانسوی نوشته شده بود زیرا که قبل از آن تمام کتب به زبان لاتین نوشته می شد.-
در 1637 ،نگارش گفتار در روش {درست به کار بردن عقل و طلب حقیقت علوم} همراه با برخی آثار علمی و ریاضی او تکمیل شد . در پی آنها ، تفکرات در باب فلسفه اولی(تاملات) در 1641 و اصول فلسفه در 1644 تکمیل شدند.5 سال بعد او را تشویق کردند تا به سوئد برود و به جمع گروهی از دانشمندان بپیوندد که در دربار ملکه کریستینا گرد آمده بودند . او با ملکه به مباحثه و گفت و گوی علمی و فلسفی مشغول شد اما سرمای آن دیار به مزاج دکارت سازگار نیامد ذات الریه گرفت و پس از نه روز بیماری در سال 1650 به سن 54 در گذشت.


تاملی به مقدمه ی دکارت
مقدمه ی فروتنانه و چاپلوسانه ی دکارت قدری به نظر قابل تامل هست، وی در همین مقدمه میگوید که باید بدون پیش داوری مطلبی را بررسی کرد و خواند اما جالب آنکه خود نیز چنین کاری نکرده و گویی با این پیش فرض که چیزی هست و حال من به دنبال استدلال عقلانی او هستم مطلب خود را نگاشته است که البته دلیل آن هم این است که هر چه باشد دکارت هم تحت تاثیر متفکرین اسکلاستیک میباشد و در نزد همینان تحصیلات خود را به سرانجام رسانیده است و اینکه او یک مسیحی تمام عیار هست پس نمیتوانسته بدون غرض گویی سخن براند ! برای اثبات سخنم نمونه هایی را از نوشته ی خود دکارت میاورم که بیانگر این مطلب میباشد

وی مینویسد:
هر چند برای ما اهل ایمان کاملاً کافی است که از طریق ایمان بپذیریم که نفس انسان با فنای تن نابود نمیشود و خدا وجود دارد اما هرگز نمیتوان ملحدان را به هیچ دینی و در واقع میتوان گفت که به هیچ فضیلت اخلاقی معتقد ساخت، مگر انکه نخست این دو واقعیت را با عقل فطری ثابت کنیم.
... کتب مقدس هم باید ایمان بیاوریم، چون از جانب خدا می آِید با این همه نمیتوان این استدلال را بر ملحدانی عرضه داشت که ممکن است ما را متهم کنند که استدلال ما متضمن دور است.

در گزاره ی اول که واضحاً مینویسد که من خداباور دین مدار هستم و جالب آنکه ملحدان را برابر با کسانی میشمارد که اخلاقگرا نیستند چرایی این قضیه را باید از وی پرسید! وی که سخن از آن میزند که ترس از دوزخ و تمایل به بهشت باعث شده است که مردم بر سر ایمان بماند و نه حقیقت چرا باید چنین حرفی را بزند چرا که حقیقتاً دین هیچ چیز دیگری برای اخلاقی بوده ارائه نمیدهد، دکارت بی رحمانه اسلاف فلسفی خود را هم فراموش کرده است، بله ! منظورم اولین شهید حقیقت جوی فضیلت سقراط میباشد، وی تا آنجا که در تاریخ آمده است نه به کتاب تورات و نه زرتشت ایمانی داشت (مسیح هم که زاده نشده بود که مسیحیتی در کار باشد) اما همیشه جویای حقیقت و فضیلت بود و بنا به گفته بعضی از مورخان چند خدا پرست بوده زیرا بارها قسم به خدایان میخورده و نه خدا !

البته باید دانست که دکارت مردی ظاهراً ترسو بوده است زیرا رساله ی عالم خود را وقتی که دید گالیله را آنگونه مجازات کردند تصمیم گرفت که آنرا چاپ نکند پس میتوانسته این سخنان را بزند که علمای وقت نرم شوند تا وی سخن اصلی خود را بیان کند.
اما در قسمت مقدمه برای خواننده دو نکته مهم دارد در خصوص اعتراضات و جواب آن
اول بیان همان گزاره ی فکر میکنم پس هستم می باشد که فروغی در سیر حکمت اینگونه توضیح میدهد مطلب دکارت را :
شک می کنم چون شک می کنم پس فکر می کنم و می اندیشم پس کسی هست که می اندیشد پس نخستین اصل متقین و معلومی که به دست دکارت آمد این است که می اندیشم پس هستم
دکارت تاکید دارد که در هنگام داشتن این افکار ، شخص خود او وجود دارد.
دکارت واژه فکر کردن کلی را به کار می گیرد تا تمامی فعالیت ذهنی آگاهانه را در پوشش خود قرار دهد.

به این گفتار دکارت ( فکر میکنم پس هستم ) نقدی وارد میباشد که در اینجا بیان میکنم
در گزاره‌ی «می اندیشم، پس هستم» این پرسش مطرح می شود که چگونه می توان از «منِ» سوبژکتیو (یا شناسا و اندیشنده) به «منِ» انتولوژیک (یا وجودی) گذر کرد. برخی نیز این ایراد را وارد کرده اند که منظور از «من»، وحدت نفس و بدن است و کسی که می گوید «می اندیشم» پیشتر به وجود بدن و هستی خود اعتراف کرده است، از این رو «می اندیشم، پس هستم» تاتولوژی یا تکرار معلوم است.

گزاره‌ی «می اندیشم، پس هستم»، متکی بر اصل علیت است. دکارت که مدعی است در همه چیز شک کرده است، چگونه توانسته است به چنین حکمی دست یابد؟ آشکار است که اگر او در هر چیز شک کرده باشد، در اصل علیت کوچکترین تردیدی نداشته است. اما این پرسش پیش می آید که یقین به اصل علیت و درستی آن از کجا بر خواسته است.

دکتر کریم مجتهدی در کتاب فلسفه ی نقادی کانت در بحث مساله ی نفس مینویسد : به نظر کانت اگر ( فکر میکنم) دکارت را خوب بررسی کنیم در آن چیزی جز یک نوع قیاس حملی متداول در منطق ارسطویی چیز دیگری نخواهیم یافتو هیچ نوع اعتبار عینی نمیتوانیم برای آن قائل شویم.
به نظر کانت میتوان عبارت ((فکر میکنم پس هستم)) را تغییر داد و در آن کبری و صغری و نتیجه ای از نوع قیاس حملی یافت
1 . هر چیزی که فکر میکند وجود دارد
2 . من فکر میکنم
3 . پس من وجود دارم

در این قیاس چه عاملی صحت کبری آن را تضمین میکند ؟ کلیت و ضرورت همین حکم اول از کجا ناشی شده است ؟
کانت منکر شهود عقلانی است و به همین دلیل به نظر او (فکر میکنم) نه فقط تحقق عینی هستی را تضمین نمیکند بلکه به وسیله ی آن حتی نمیتوان جوهریت (من) و (نفس) را نیز تضمین کرد. فاعل شناسا در (فکر میکنم) محتوای مستقلی ندارد و فقط نسبت به اموری که متعلق شناسایی قرار میگیرد قابل تصور است، آن هم بدون اینکه بتوان برای آن تجرد و بقایی در نظر گرفت.
خیلی عجیب هست که دکارت درهمین مقدمه ی خود این پیشفرض را بیان میکند : فقط به شرط اینکه به یاد داشته باشیم که باید اذهان خویش را متناهی و محدود و خدا را وجود نامتناهی و غیر قابل احاطه بدانیم.
البته بیان این مطالب هنوز وارد تاملات خود نشده است دکارت و تنها از در ایمان خود این سخن ها را بیان کرده است.
من باب تامل اول (در اموری که ممکن است مورد شک قرار بگیرد)


قواعد روش دکارت
1.هیچ چیز را حقیقت ندانم مگر اینکه بر من بدیهی باشد و در تصدیقات خود از شتاب زدگی و سبق ذهن و تمایل بپرهیزم و نپذیرم مگر آن را که چنان روشن و متمایز باشد که هیچ گونه شک و شبهه در آن نماند.
2.استقلال فکر: به رای دیگران نباید اعتماد کرد و هیچ گفته ای را نباید حجت دانست و هر مطلب را باید به عقل خود سنجید
3.هر کس در جست و جوی حقیقت از خود نیز باید بترسد یعنی مراقب باشد که عقلش اسیر نفس نشود.
4. معلوم را عقل باید به شهود دریابد (علم ضروری)

یعنی عقل هم معلومات را وجدان نماید وآنچه در علم معتبر است شهود عقل است نه ادراک حسی و وهمی اما آنچه عقل به شهود دریافت و برای او بدیهی شد یقیناً درست است و وجدان امری است فطری و طبیعی که بی احتیاج به تفکر و استدلال درک حقایق می نماید.

دکارت شک را راه وصول به یقین قرار داد و از این رو آنرا شک دستوری یعنی مصلحتی خوانده است و گاهی هم شک افراطی می گوید تا آشکار باشد که عمداًٌ شک را به درجه ی افراط و مبالغه رسانیده است و موجبات شک و تردید در معتقدات را چنین بیان می کند که به محسوسات اعتبار نیست زیرا حس خطا بسیار می کند و چون در خواب شخص به هیچ وجه شبهه در بطلان مشهودات خویش ندارد و حال آنکه یقیناً باطل است . پس از کجا می توان اطمینان کرد که معلومات بیداری همان اندازه بی اعتبار نیست.


تامل دوم ( در ماهیت نفس انسان و اینکه شناخت نفس از شناخت بدن آسان تر است )
در تامل دوم هست که دکارت آن چیزی که در مقدمه بیان شده بود را توضیح میدهد و آن این است که چیزی هست که وجود دارد و فکر میکند و آن همان چیزی است که مایه ی یقین دکارت میشود که تفکر خود را بر مبنای آن بچیند – نقد این نظریه در بالا بیان شد که دیگر نیاز به بازگو نیست-

وی درادامه ی همین صحبتهایش بیان میکند که ما مواد بیرونی هم به واسته ی فاهمه میشناسیم و هر آنچه که در بیرون هست و من آنرا میشناسم دلیلی بر این است که چیزی وجود دارد که میشناسد و آن همان نفس من است. وی مدعی است که ما حتی اجسام را تنها به وسیله ی نیروی فاهمه ادراک میکنیم نه به یاری حواس یا قوای تخیل، و علم ما به آنها نه از آن جهت است که آنها را میبینیم و لمس میکنیم، بلکه تنها از آن جهت است که آنها را به وسیله ی فاهمه ادراک میکنیم، با وضوح میبینم که شناخت هیچ چیز برای من، از شناخت نفس خودم آسانتر نیست.

در اینجا همان نیز میتوان نقدی به دکارت داشت و آن این است که ما هر آنچه را که از یکی از حواس بر ما شناخته میشود را میتوانیم درباره اش تعقل کنیم، هرچند که شناسایی از طریق حواس ایراداتی دارد- این را در اینجا بیان میکنم که شما در خاطر داشته باشید این مسئله را زیرا که دکارت برای توجیه این نیز در ادامه دلایلی را می آورد – البته راسل میگوید که : (کلمه ی اندیشه) در اصطلاح دکارت شامل مدرکات حسی نیز میشود اما بنده چنین برداشتی از آراء وی ندارم
قبل از آنکه از این مبحث گذر کنیم بهتر است این قسمت را اضافه کنیم که تصورات در نزد دکارت به سه قسم است
نخست فطریات یعنی صوری که همراه فکرند یا تحولات فکر یا قاعده ی تعقل می باشند.
دوم مجعولات یعتی صوری که قوه ی متخلیه در ذهن میسازد
سوم خارجیات یعنی آنچه به وسیله ی حواس پنجگانه از خارج وارد ذهن می شود
تصورات مجعول را چون متخلیه می سازد می دانیم که البته معتبر نیستند .
مفهوماتی هم که از خارج وارد می شوند نمی توانیم مطمئن باشیم که مصداق حقیقی در خارج دارند اگر هم داشته باشند یقین نیست که صورت موجود در ذهن ما با امر خارجی مطابق باشد.


تامل سوم ( در باب خداوند و اینکه او وجود دارد ) و تامل پنجم ( درباره ی ماهیت اشیا مادی و باز هم در اثبات خدا )
تصورات علتند نه معلول (در رابطه با خدا)
هیچ امر حادثی بی علت نمی شود و نیز بدیهی است که حقیقت علت کمتر از حقیقت معلول نتواند بود و همچنین کامل از ناقص بر نمی آید و قائم بر او نمی تواند باشد بلکه منشاء و مقوم هر امر اگر از او کامل تر نباشد لا اقل به کمال او باید باشد پس معانی و صوری که در ذهن من است یا باید مخلوق ذهن من باشد یا حقیقتی خارجی آنرا در ذهن من ایجاد کرده باشد و آن علت خارجی هم لا اقل به اندازه ی ذهن یعنی نفس من دارای حقیقت و کمال باشد
تصور جسم و احوال او ممکن است ناشی از نفس خود من باشد


وجود صانع
برهان اول
تصویری که از خداوند در ذهن من وجود دارد یعنی ذات نا متنهای و جاوید و بی تغییر و مستقل و همه دان و همه توان که خود من و هر چیز دیگری موجود باشد معلول و مخلوق او است . این تصور را حق این است که نمی توانم از خود ناشی بدانم زیرا من وجودی محدود و متناهی هستم پس نمی توانم تصور ذات نا محدود نا متناهی را ایجاد کنم زیرا که حقیقت ذات متنهای قوی تر از حقیقت ذات محدود است و ناچار باید تصور ذات نامتناهی در ذهن من از وجود نا متناهی ایجاد شده باشد.
من ناقصم و از نقص پی به کمال نمی توان برد بلکه به سبب تصور کمال که در ذهن من است به نقص خود بر خورده و طالب کمال شده ام و نیز کمال از تصورات مجعول نیست زیرا که نه می توانم متبدل و کم و بیش کنم ونه از خارج ذهنم آمده


برهان دوم
اگر هستی من مستقل بود یعنی خود باعث وجود خویش بودم همه کمالات را به خود می دادم و شک و خواهش در من نبود اما من که عوارض به خود نمی توانم بدهم چگونه هستی به خود بخشیده ام و اگر من توانایی هستی به خود داشته باشم البته باید بتوانم آنرا دوام دهم که قادر به آن نیستم پس دوام هستی من بسته به دیگری است که یقیناً خداوند است یعنی وجود کامل واجب قائم به ذات است و چون قائم به ذات است البته جمیع کمالات را باالفعل دارد نه بالقوه زیرا که کمال باالقوه عین نقص است و حاجت به توضیح نیست .
و اگر بحث کنند که شاید معلول علت های چند هستم که جمیعاً به کمال اند گوئیم یکی از کمالات که تصور آنرا در ذات باری دارم یگانگی و جامعیت اوست و اگر چنین وجودی نبود من این تصور را نداشتم.


برهان سوم
بعضی امور جز ذات و حقیقت بعضی چیز ها است و با هم تلازم دارند ذات باری هم با وجود تلازم دارد چرا که عین کمال است و کمال بدون وجود متصور نیست چه اگر موجود نباشد کامل نخواهد بود مانند اینکه بگوئیم کوه بدون دره متصور است .ذات کامل هم بی وجود نمی شود به عبارت دیگر وجود ذات کامل واجب است.
برهان وجودی دکارت که برگرفته از آنسلم است را در خطوط بالا ملاحظه کردید ایمانوئل کانت نقد عمیقی به آن کرده است که بازگوی آن خالی از لطف نیست
برهان وجودی در دو سطح به وسیله ی فیلسوف آلمانی مورد انتقاد گرفته است
ایمانوئل کانت از یک سو این قول دکارت را پذیرفت که تصور وجود، تحلیلاً (به حمل اولی ذاتی) به مفهوم خدا تعلق دارد، همان طور که تصور سه زاویه داشتن مثلث تحلیلاً به مفهوم شکل مسطح دارای سه گوشه متعلق است. در هر دو مورد محمول ضرورتاً با موضوع پیوسته است. اما کانت در پاسخ گفت از این امر نمی توان استنتاج کرد که واقعاً موضوع با محمولاتش وجود دارد. آنچه که تحلیلاً صحیح است این است که اگر اساساً
اما کانت در سطحی عمیق تر، فرض بنیادینی را که برهان دکارت بر آن استوار است تخطئه می کند، فرضی که وجود مانند مثلثیت محمولی است که چیزی یا شکلی می تواند واجد یا فاقد آن باشد، و ممکن است در برخی موارد تحلیلاً به موضوعی پیوند یابد. او خاطر نشان می کند ( همان طور که پیش از او هیوم در یک موضع متفاوت می گوید) که مفهوم وجود، چیزی به مفهوم شی خاص یا نوع یک شی نمی افزاید. مثلاً یک اسکناس صد دلاری خیالی شامل همان تعداد دلار است که یک صد دلاری واقعی. وقتی که قاطعانه می گوئیم این دلار ها واقعی هستند یا واقعاً وجود دارند (مفهوم) دلار ها را به عالم خارج (مصداق) اطلاق می کنیم. از این رو اینکه بگوئیم xموجود است به این معنی نیست که علاوه بر صفات متعدد دیگر از صفت وجود داشتن نیز برخوردار است، بلکه به این معنی است که چنان چیزی در عالم واقع وجود دارد.


تامل چهارم ( در حقیقت و خطا )
خطای ما به سبب آن است که ذات ما کامل نیست و چیزی است میان نیستی و هستی کامل. پس هرچه را درست دریابیم از جهت جنبه ی وجودی یعنی منتسب به خدا است و آنچه خطا می کنیم از جهت جنبه ی عدمی و نقص خود ماست و در تصوراتی که عقل انسان روشن و متمایز درک می کند خطا واقع نمی شود بلکه خطا همیشه در تصدیقات است و سبب آن این است که نفس انسان دو قوه دارد یک قوه ی فعاله و یک قوه ی منفعله . قوه ی فعاله مایه ی عزم و اراده ی اوست و قوه ی منفعله وسیله علم و حصول تصورات ذهنیه ی او .

چرا باید خدا ما را ناقص خلق کرده باشد که به خطا رویم؟
من که ذات ناقص و ضعیفم نمی توانم غایات افعال الهی را دریابم ولیکن این قدر میدانم که من یک جزء از اجزاء خلقت خداوند هستم و جزء البته ناقص است اما کل عالم خلقت را اگر جمیاً بگیریم یقیناً کامل است
اکنون که وجود خداوند ثابت شد می فهمم که یقین من به اینکه هر چه روشن و متمایز ادراک می شود حق است همانا به سبب این است که ذات کاملی موجد و خالق کل امور است به این معنی که چون خالق کامل است پس البته راست و درست است و فریبنده نیست زیرا که فریبندگی از عجر و نقص است و اگر تصورات روشن و متمایزی که خداوند در ذهن من نهاه حق نباشد یا حقانیت از آنها سلب شود پس خداوند باید فریبنده باشد و چون خداوند فریبنده و بخیل نمی تواند باشد پس هر چه عقل آنرا روشن و متمایز می یابد همواره راست و حق و محل اعتماد است.
دکارت قدرت و اراده ی خداوند را محدود به هیچ حدودی(حتی آنچه که در نظر عقل محال است) نمی داند زیرا که ضروریات خود عقل را هم خود او خلق کرده است

تامل ششم ( در وجود اشیا مادی و مغایرت حقیقی میان نفس و بدن انسان )
اشیا از آن حیث که به عنوان موضوع براهین هندسی ملحوظ میشوند، ممکن است وجود داشته باشند زیرا از این حیث میتوانم آنها را با وضوح و تمایز کامل تصور کنم. چون بدون تردید، خداوند قادر است هر چیزی را که من بتوانم با تمایز ادراک کنم به وجود آورد و من هرگز چیزی را برای او محال نمیدانم مگر آنگاه که ببینم در ادراک آن به طور واضح، تناقض وجود دارد.
در واقع کار برای دکارت پس از آنکه اثبات الوهیت کرد آسان شد زیرا که پس از آنکه خدا اثبات شد به واسطه ی او بقیه ی اشیا را اثبات کرد در واقع زیرا که خداوند منبع همه ی خیر هاست و توانای مطلق هست و از آنجایی که دکارت به حواس اعتقادی ندارد و ادله ای برای در خطا بودن حواس می آورد پس نمیتواند به آن اطمینان راسخ داشت و از طرفی هم میداند که به وسیله ی حواس هست که ما درکی از عالم بیرون داریم و همین طور دنیای بیرون را حاصل از تصورات و تفکراتش هم میداند که نمیتواند بداند زیرا که هم ماقبلی هست نسبت به تفکراتش هم اینکه نمیتواند زاییده ی فکر او باشد در همین جا هست که دست به دامان خداوندی میشود که به خیالش اثبات شده و از آنجا که این خداوند شریتی ندارد پس به درست تصور دنیای بیرون را در من ایجاد کرده و از آنجا که هر آنچه در تصور من – دکارت – است و به صورت واضح است را خدا قادر است که خلق کند پس کرده است و به همین ترتیب دنیای بیرون نیز وجود دارد زیرا اگر نداشت تصور آن در من نبود و چون تصورش هست و خداوند نیز فریبکار نیست پس آنها نیز وجود دارند.

جعبه متن
منبع: ماهنامه فلسفه نو – پش شماره – اردیبهشت 1390


Share via facebook Share via linkedin Share via telegram Share via twitter Share via whatsapp

https://www.meta4u.com/forum/Themes/Comet/images/post/xx.png
اخلاق از نظر دکارت *Ethics of Descartes*

نویسنده Zohreh Gholami در مقالات فلسفه, Philosophy Articles

0 ارسال
1199 مشاهده
آخرین ارسال: بعد از ظهر 18:53:52 - 07/04/11
توسط
Zohreh Gholami
https://www.meta4u.com/forum/Themes/Comet/images/post/clip.png
معماری مجازی و اندیشه های دلوز

نویسنده Zohreh Gholami در مقالات معماری, Architecture Articles

0 ارسال
2312 مشاهده
آخرین ارسال: بعد از ظهر 17:40:19 - 08/23/11
توسط
Zohreh Gholami
https://www.meta4u.com/forum/Themes/Comet/images/post/clip.png
اندیشه هایی در باب هنر و کارهای هنری

نویسنده Zohreh Gholami در مقالات هنر, Art Articles

0 ارسال
1708 مشاهده
آخرین ارسال: بعد از ظهر 22:35:49 - 07/27/11
توسط
Zohreh Gholami
https://www.meta4u.com/forum/Themes/Comet/images/post/xx.png
اندیشه های لویی آلتوسر (جامعه شناس فرانسوی)

نویسنده Zohreh Gholami در مقالات علوم اجتماعی, Sociology Articles

0 ارسال
2221 مشاهده
آخرین ارسال: بعد از ظهر 15:36:08 - 08/24/11
توسط
Zohreh Gholami
https://www.meta4u.com/forum/Themes/Comet/images/post/xx.png
مذکر‌سازی دکارتی اندیشه *Male of Cartesian thought*

نویسنده Zohreh Gholami در مقالات فلسفه, Philosophy Articles

0 ارسال
1392 مشاهده
آخرین ارسال: بعد از ظهر 17:04:25 - 07/04/11
توسط
Zohreh Gholami
https://www.meta4u.com/forum/Themes/Comet/images/post/xx.png
فرهنگ ایران بسیار مدیون عطار و اندیشه‌های اوست

نویسنده Zohreh Gholami در مقالات فلسفه, Philosophy Articles

0 ارسال
1410 مشاهده
آخرین ارسال: بعد از ظهر 20:20:16 - 12/02/11
توسط
Zohreh Gholami
https://www.meta4u.com/forum/Themes/Comet/images/post/xx.png
آشنایی با اندیشه های دوتوکویل، رهایی بخشی ایمان مذهبی درجامعه مدرن

نویسنده Zohreh Gholami در مقالات علوم اجتماعی, Sociology Articles

0 ارسال
1266 مشاهده
آخرین ارسال: قبل از ظهر 09:58:09 - 08/04/11
توسط
Zohreh Gholami