حکیم ابوالقاسم فردوسی

نویسنده Zohreh Gholami, بعد از ظهر 14:37:30 - 08/11/11

« سعدی شیرازی | بابا طاهر عریان (390 - 477 یا 450 هجری قمری) »

0 اعضا و 1 مهمان درحال دیدن موضوع.

Zohreh Gholami

حکیم ابوالقاسم فردوسی

هنگامى که رودکى، پدر شعر فارسى، آدم‌الشعراء زبان درى در روستاى بَنُجِ رودکِ سمرقند، ديده از جهان فرو مى‌بست، در روستاى ديگر از سرزمين شعر فارسى، در قريهٔ باژ از ناحيهٔ طابران طوس، فردوسى، بزرگترين شاعر ملى ايران و يکى از بزرگترين حماسه‌سرايان جهان ، ديده به جهان مى‌گشود. در اين هنگام، سال هجرى قمرى، ۳۲۹ بود. تاريخ زاده‌شدن فردوسى را چه کسى ثبت کرده بود؟ هيچ‌کس. اما از برخى از شعرهاى او مى‌توان اين نکته را دريافت. مثلاً در جائى از شاهنامه، پس از آنکه از شعرهاى او مى‌توان اين نکته را دريافت. مثلاً در جائى از شاهنامه، پس از آنکه سرودن جنگ يازده‌ رخ فراغت پيدا مى‌کند، به ستايش محمود غزنوى مى‌پردازد. در اينجا از سخن فردوسى چنين برمى‌آيد که در اين هنگام محمود تازه به پادشاهى نشسته بوده. همچنين فردوسى از پنجاه‌وهشت ‌سالگى خود سخن به ميان مى‌آورد.

2.jpg

از آنجا که مى‌دانيم محمود در سال ۳۸۷ به پادشاهى نشسته بود، پس فردوسى در سال (۳۲۹ = ۵۸-۳۸۷) زاده شده بوده است. شعرهاى فردوسى اينها است:

بدانگه که بُد سال پنجاه‌وهشت
جوان بودم و چون جوانى گذشت،
خروشى شنيدم ز گيتى بلند
که انديشه شد پير و من بى‌گزند
که اى نامداران و گردنکشان
که جُست از فريدون فرخ‌نشان؟
فريدون بيداردل زنده شد
زمين و زمان پيش او بنده شد
به داد و به بخشش گرفت اين جهان
سرش برتر آمد ز شاهنشهان ...

فردوسى در جاى ديگر از هفتادويک‌ سالگى خود سخن مى‌گويد:

چو سال اندر آمد به هفتادويک
همى زير شعر اندر آمد فلک

و اين در هنگامى است که شاهنامه پذيرفته بوده است. و چون خود وى تاريخ پايان يافتن شاهنامه را سال ۴۰۰ گفته است.

ز هجرت شده پنج هشتاد بار
که گفتم من اين نامهٔ شهريار

پس، از اين مورد نيز سال ۳۲۹ (۳۲۹=۷۱-۴۰۰) تأييد مى‌شود.
حال مى‌توان اين پرسش را مطرح کرد که کودکى را، که در سال ۳۲۹ زاده شد و بعدها به‌نام فردوسى شهرت يافت و جهان از نام او پرآوازه شد، چه نام نهادند. پاسخ به‌درستى دانسته نيست. شايد "حسن" يا "منصور"؟ نام پدر او را نيز به‌درستى نمى‌دانيم. آنان که نام او را "حسن" نوشته‌اند، نام پدر او را "اسحاق" يا "على" گفته‌اند و آنکه نام او را "منصور" گفته نام پدر او را "حسن" نوشته است. اما کنيهٔ او را همه‌جا "ابوالقاسم" نوشته‌اند.(۱)   

تاريخ درگذشت فردوسى را ۴۱۱ نوشته‌اند. در اين هنگام فردوسى ۸۲ سال داشته. آخرين اشار‌ه‌اى که به سن خود مى‌کند، آنجا است که از ۸۰ سالگى خود سخن به ميان آورده:

کنون عمر نزديک هشتاد شد
اميدم به يکباره بر باد شد

برخى تاريخ درگذشت او را ۴۱۶ نوشته‌اند، اگر اين تاريخ درست باشد(۲)، فردوسى به هنگام مرگ ۸۷ سال داشته است.

1.jpg

پانویس:
(۱). در ترجمهٔ بندارى (شاهنامهٔ عربى)، منصوربن‌حسن و در تاريخ گزيده حسن‌بن‌على و در تذکرة‌الشعراى دولتشاه و آتشکدهٔ آذر "حسن‌بن‌اسحاق" نوشته‌اند. نک‌صفا، ذبيح‌الله: تاريخ ادبيات در ايران، ج ۱، ص ۴۶۰.
(۲). حمدالله مستوفى ۴۱۶ و دولتشاه سمرقندى ۴۱۱ نوشته‌اند، به نقل صفا. نک‌صفا، همان مأخذ، ص ۴۸۵ و حبيب يغمائى، فردوسى و شاهنامهٔ او، ۲۴۲.

Zohreh Gholami

خانواده فردوسی

از روزگار کودکى فردوسى چيزى نمى‌دانيم. نظامى عروضى، نويسنده‌اى که حدود يک قرن‌و‌نيم بعد از فردوسى مى‌زيسته، او را از دهقانان طوس قلمداد کرده است. (نظامى عروضى: چهارمقاله، به اهتمام قزوينى، ص ۴۷.) از گفتهٔ همين نظامى و از راه آگاهى‌هائى که از احوال دهقانان آن روزگار داريم و نيز از اشاره‌هایى که در شعر خودِ فردوسى هست، مى‌توانيم دورنمائى از زندگى او به‌دست آوريم.   

نخست ببينيم در آن روزگاران به چه کسانى دهقان مى‌گفته‌اند؟ واژهٔ "دهقان" تاريخچهٔ پيچيده‌اى دارد و نه تنها در طول قرن‌ها، بلکه در همان روزگار فردوسى نيز به معنى‌هاى گوناگونى اطلاق مى‌شده است. در روزگار پيش از اسلام، رئيس طبقهٔ کشاورزان را "دهقان" مى‌گفته‌اند. ولى در دوران اسلامى به بزرگان ايران دهقان گفته‌اند. (بهار محمدتقى (ملک‌الشعراء): تاريخ سيستان، ص ۸۱، حاشيهٔ ۵.) گاهى پادشاه يک ناحيهٔ کوچک هم دهقان ناميده مى‌شده است. در روزگار فردوسى بيشتر اعيان و اشراف خراسان را دهقانان تشکيل مى‌داده‌اند. اغلب اينان داراى چند يا يک روستا يا لااقل داراى زمين و آب کشاورزى بوده‌اند. فردوسى جائى واژهٔ دهقان را به معنى کسى که برتر از کشاورز است و جائى ديگر به معنى کسى که به ‌دست خود کشت مى‌کند به‌کار برده است(۱). در بعضى از مآخذ نوشته‌اند: دهقانان با جامه‌هاى خود از مردم عادى ممتاز بودند؛ کمربند زرين بر ميان مى‌بستند و در قلعه‌ها زندگى مى‌کردند(۲).

دهقانان به آداب و رسوم و سنت‌ها و داستان‌هاى باستانى ايران علاقه مى‌ورزيدند. بسيارى از سنت‌ها و داستان‌هاى کهن ايرانى را اين گروه نگهدارى کرده و به آيندگان سپرده‌اند. چنان‌که فردوسى برخى از داستان‌هاى شاهنامه را از قول دهقان نقل مى‌کند:

ز گفتار دهقان يکى داستان
بپيوندم از گفتهٔ باستان

حال مى‌توان دورنماى زندگى خانوادهٔ فردوسى را چنين ترسيم کرد: پدر فردوسى از دهقانان و داراى ثروت و رفاه بوده است. روستاى باژ از آنِ او بوده يا در آن ده زمين‌هاى کشاورزى و باغ‌ها و ستور و دام داشته است. با خانواده‌ٔ خود در قلعه‌اى در نزديکى ده يا در خانه‌اى که از خانه‌هاى روستائى ممتاز بوده، زندگى مى‌کرده است. به تربيت فرزند علاقه داشته، او را به مکتب فرستاده، يا براى او معلم به خانه آورده بوده است. چنين برمى‌آيد که فردوسى مدتى از روزگار کودکى و جوانى را در تحصيل دانش گذرانده بوده؛ چه، علاوه بر تاريخ و ادب فارسي، از ادبيات عرب و علوم دينى نيز آگاهى‌‌هائى داشته است. گذشته از اين، چنان‌که رسم آن روزگاران بوده، سوارى و تيراندازى و شايد برخى از فنون جنگاورى را نيز مى‌دانسته است. از همان روزگار جوانى به شعرسرائى علاقه داشته، و برخى از داستان‌هاى کهن ايرانى را، شايد از راه تفنّن، به نظم مى‌کشيده است. در روزگار جوانى همسرى گزيده بوده، و چنان‌که از سرآغاز داستان بيژن و منيژه برمى‌آيد، همسر او باسواد و هنرمند بوده، چنگ مى‌نواخته و زبان پهلوى مى‌دانسته و از روى کتاب‌هاى پهلوى همين داستان بيژن و منيژه را براى فردوسى مى‌خوانده است تا او آن را به نظم درآورد. (اين استنباط مبنى بر اين فرض است که مقدمهٔ داستان بيژن و منيژه از مقولهٔ تصورات شاعرانه نيست.)

مرا گفت کز من سخن بشنوى
به شعر آر از اين دفتر پهلوى
بگفتم بيار اى بت مهر چهر
ز تو گشت طبع من آراسته
ايا مهربان سرو پيراسته
چنان چون ز تو بشنوم دربه‌در
به شعر آورم داستان سربه‌سر
به شعر آرم و هم پذيرم سپاس
ايا مهربان يار نيکى‌ شناس
بخواند آن بت مهربان داستان
ز دفتر نوشته گه باستان
به گفتار شعرم کنون گوش‌دار
خرد ياد دار و به دل هوش دار


- فرزندان:
فردوسى يک پسر و يک دختر داشته (نظامى عروضى، ص ۵۱.)، پسر او در زمان حياتِ پدر در سى‌وهفت سالگى و به هنگام شصت‌وپنج‌ سالگى او، درگذشته:

مرا سال بگذشت بر شصت‌وپنج
نه نيکو بُوَد گر بيازم به گنج
مگر بهره برگيرم از پند خويش
برانديشم از مرگ فرزند خويش
مرا بود نوبت، برفت آن جوان
ز دردش منم چون تن بى‌روان
جوان را چو شد سال بر سى‌وهفت
نه بر آرزو يافت گيتى و، رفت

از دختر او نظامى عروضى ياد کرده، خود او اشاره به دختر نکرده و شايد هم قول نظامى درست نبوده باشد.






پانویس:
(۱). ديده شود شاهنامه، چاپ مسکو، ج ۷، ص ۳۳۵ و ص ۱۷۹ و لغت‌نامهٔ دهخدا، ذيل "دهقان".   
(۲). بلاذرى، ص ۴۱۲؛ طبرى، ج ۲، ص ۱۴۴۱ و ص ۱۵۹۲ به نقل برتلس، نک‌برتلس: ناصرخسرو و اسماعيليان، ترجمهٔ ى. آرين‌پور، ص ۲۷.

Tags:

Share via facebook Share via linkedin Share via telegram Share via twitter Share via whatsapp