انجمن متا: طراحی سایت و سئو - دانلود قالب و تم - کریپتو

پزشکی، بهداشت، درمان، خانواده، مقاله (عمومی) => مقاله, Article => مقالات فلسفه, Philosophy Articles => نويسنده: Zohreh Gholami در بعد از ظهر 13:24:57 - 12/08/11

عنوان: فلسفه و فیلم: مرز میان واقعیت و ناواقعیت
رسال شده توسط: Zohreh Gholami در بعد از ظهر 13:24:57 - 12/08/11
فلسفه و فیلم: مرز میان واقعیت و ناواقعیت

برسون (کارگردان): سینما گستره آن چیزهایی است که توضیح ناپذیرند

پرسش کلی: آیا در پس و پشت هر فیلم تفکری آگاهانه و عمیق (که شاید بتوان برآن نام فلسفه نهاد) به نحوی عامدانه قرار گرفته است؟ اصولا نگاهی فلسفی به هر امری در جهان لازم/ممکن و مطلوب/ نامطلوب است؟ آیا در برابر یک فیلم باید ذهن خود را از هر مسلک و مرام و آیین فلسفی – فکری تخلیه کنیم (واساسا چنین کاری ممکن است؟) یا بر عکس با دیدی نکته جویانه فیلم ببینیم؟

به نظر می‌رسد فیلم در مرز میان واقعیت و ناواقعیت حرکت می‌کند کاری که فلسفه به گونه دیگری بر عهده دارد. فلسفه از ظواهر و نمود‌ها و واقع نما‌ها فرا می‌رود تا تبیینی برای چرایی امر واقع بیابد. فیلم این کار را در بهترین و متعالی ترین حالت با زبان تصویر انجام می‌دهد. اگر فیلسوفان با تمثیل غار و شیطان فریبکار و ماشین لذت و مغز در لوله آزمایش و.. خواسته‌اند دیدگاه خود را به بیان بهتری انتقال دهند چرا ما امروز نتوانیم بسیاری از دیدگاه‌های فلسفی را با ارجاع به کلیت یا اجزاء یک فیلم (حتی اگر در ذهن و زبان کارگردان و نویسنده آن نبوده باشد) توضیح دهیم؟ مگر غرض و غایت القصوای فلسفه چیزی جز دعوت به اندیشیدن است و آیا این کار را نمی‌توان از طریق سینما و تصویر انجام داد؟

اما همین جا باید در این زمینی کردن فلسفه و پایین آوردن فلسفه از آسمان (یا آسمانی دیدن فیلم!) از خطر تحریف فیلم و انحراف از «فیلم دیدن» بگریزیم و این‌‌ همان موضوعی است که پرسیدیم تا کجا باید فلسفی بیندیشیم. سویهٔ مقابل پرتگاهی است که بسیاری فلاسفه از آن انذار می‌کنند: نزول فلسفه از عرش انتزاعی فیلسوفان و نشاندن آن بر فرش ذهن عامیانِ غیر فیلسوف و عمومی سازی و عامیانه و مبتذل کردن آنکه در ‌‌نهایت مایه فساد و تباهی فلسفه (و بالتبع تباهی ذهن عوام) و تنزل مقام شامخ فلسفه است.

و لیک چرا نباید فلسفه لایه‌ها و مرانب گوناگون داشته باشد و نازل‌ترین مرتبه آن را چشاندن طعم تفکر انتقادی به ذایقه نادقیق ذهن و زبان و ضمیر آدمیان باشد و این کار به بهترین و جه در پیوند فلسفه و فیلم رخ می‌دهد.

شکاکیت فلسفی؛ تولید (منابع)، توزیع و توجیه شناخت آدمی: نیم رخ فلسفی فیلمِ نمایش ترومن و بازی
مهم‌ترین پرسش معرفت‌شناسان آن است که ما کی می‌توانیم ادعای شناخت کنیم؟ ذهن ما انبانی است از باورهای درست (صادق) و نادرست (کاذب)، موجه و ناموجه، سره و ناسره. ارزیابی صدق و کذب این باور‌ها چگونه است؟ منبع حقیقی این باور‌ها کجاست و این باور‌ها چگونه توجیه شده‌اند؟
آدمیانی که در تاریخ درپی حقیقت بوده‌اند، آیا بر تکیه گاههای استواری سلوک کرده‌اند؟
قدمای ارسطویی مشرب تمام باور‌ها را به باورهای بدیهی تکیه می‌دادند و آن‌ها را هم یقینی می‌دانستند؛ از جمله اولیات و محسوسات و مجربات و متواترات،
در معرفت‌شناسی معاصر متکای باور‌ها (ادراک حسی، حافظه، دروننگری، عقل و گواهی) اموری از سنخ باور نبوده و از اعتبار و اتقان آن‌ها پرسیده می‌شود.
۲ فیلم نمایش ترومن (پی‌تر ویر۱۹۹۸) و بازی (دیوید فینچر۱۹۹۷) را می‌توان در قالب ادلّه دکارتی بر شک نگریست و آن‌ها را در گام برهان رؤیا قرار داد. ترومن (که طنزی هم در نام اوست: ترو=truو من=man) با بازی جیم کری نمی‌داند شهری که در آن قرار دارد در واقع صحنه فیلمی است که او بازیگر ناخواسته و ناآگاه آن است. همشهریان و همکاران وهمسایگان او می‌دانند که بزیگرند ولی خود او که نقش اول را دارد بیخبر است.

در فیلم بازی مایکل داگلاس به مناسبت تولد برادرش او را در یک بازی نام نویسی می‌کند. او هیچ خبری از بازی و قواعد آن ندارد و رویدادهای سلسله وار بازی را واقعی می‌پندارد روز تولدش که آخرین مرحله بازی است از ناتوانی تشخیص واقعیت و بازی به مرز جنون می‌رسد..
براستی مزر واقعیت و رؤیا چیست. دکارت از ما می‌خاهد مرز تجربه‌های حسی و تجربه‌های خوابرا رو شن کنیم. دکارت می‌گوید:
هیچ علامت قطعی در دست نیست که بتوان به دقت میان خواب و بیداری فرق نهاد. اینجاست که سخت سرگردان می‌شوم به حدی که تقریبا قانع می‌شوم در خوابم (تأملات، ص۱۹)

شاید جالب باشد که غزالی نیز در المنقذ من الضلال عین همین برهان را می‌آورد و آنرا با حدیثی از پیامبر ربط همراه می‌کند که الناس نیام اذا ماتو انتبهوا (مردم خوابند به هنگام مرگ بیدار می‌شوند) و این پرسش را مطرح می‌کند نکند ما در خوابی به طول عمرمان باشیم؟
برهان دکارت البته به اینجا ختم نمی‌شود و پای شیطان فریبکار به میان می‌آید؛ تصویر این فریب را می‌توان در فیلمهایی چون ماتریکس (۱۹۹۹)، بازی دشوار (۱۹۹۲) و مظنونان همیشگی (۱۹۹۵) و تشریفات محض (۱۹۹۴) دید.
فیلم نمایش ترومن و بازی آنچه را قدما با نام متواترات از یقینیات (بدیهیات) می‌دانستند و معاصرین با عنوان گواهی از منابع اصلی شناخت می‌دانند به چالش می‌کشند:
متواترات گزاره‌هایی بودند که بواسطه خبررسانی افراد زیادی که نمی‌شود اشتباه کرده باشند ویا بر کذب توافق کرده باشند صادق‌اند. بر این اساس آیا جیم کری باید به آنچه می‌شنید و درک می‌کند یقین کند، اما او در جهل مرکب است....
شما هم به زوایای دیگر این فیلم‌ها بیندیشید این هدف مشترک فیلم و فلسفه است: شما به اندیشه واداشته شوید و به قول وا‌تر لیپمن: اگر همه ما یک جور بیندیشیم-در واقع- هیچ یک از ما نمی‌اندیشد.



جعبه متن
دکتر مهدی اخوان