نگرش عرفاني و ادبيات عرفاني در تاریخ ایرانبا آغاز قرن ششم هجري قمري، نگرش عرفاني و ادبيات عرفاني؛ ظهور و بروزي چشمگير در عرصه اجتماعي و فرهنگي ايران گرفت بطوري که از آغاز قرن ششم تا قرن دهم هجري، ضرباهنگ شديد حضور اين نگرش و بلوغ ادبيات آن در هيچ دوره ديگري از تاريخ ايران تا به امروز مشاهده نشدهاست و مهم ترين آثار ادبي عرفاني و بنامترين عرفا و صوفيان و بيشترين شکوفايي و رونق و اقبال از سوي طبقات مختلف اجتماعي ايران به خانقاهها و مرشدان صوفي در طي اين قرون شکل گرفت. به طوري که بعد از نزديک به 6 قرن تهاجم و استيلاي اقوام بيگانه به اين مرز و بوم، نهايتاً يکي از همين گروههاي صوفي بود که با استفاده از اقبال عمومي توانست حکومت ديرپاي صفويه را در سرزمين ايران شکل دهد. اما چرا اين نگرش عرفاني و شکوفايي ادبيات صوفي گرايانه وجه مميزه و بارز قرون 6 تا 10 هجري از ساير قرون اسلامي، در ايران بوده است؟
اگر نظري دقيق به تحولات تاريخي در اين قرون بيندازيم، خواهيم ديد که با استيلاي اقوام مهاجم مغول و تاتار بر خاک ايران زمين و در اثر سياست ايلغار و چپاول اين اقوام وحشي و مهاجم و از بين رفتن امنيت و حيات سياسي اقوام ايراني، اجتماع ايراني علاوه بر اينکه سيادت بر سرنوشت سياسي و اقتصادي خويش را از دست داد و خوان و مال و جان بر راه اين تهاجمات بي پايان به مدت هفت قرن نهاد، دچار حقارتي جانسوز نيز در اين گذرگاه تاريخ خويش شد که نتيجه آن پناه بردن به دامان افيون عرفان براي فراموشي تمام اين ناکاميها بود. گويي اين اقبال اجتماعي گسترده به سوي نفي و بي ارزش دانستن زندگي دنيوي، خرد ستيزي و نفي غرور انساني نتيجه بيش از شش قرن خرد شدن تمدن و غرور ايراني زير سم تهاجمات بدويان بوده و جايي که ديگر زري نمانده نفي زر، غروري نمانده، شکستن غرور و دنيايي نمانده، نفي دنيا، تنها مسکن آرامش بخشي است که ميتواند در ناچاري اجتماعي، تسکين دهنده دردها باشد و گويي پاک کردن صورت مسأله در چشم طرفداران نگرش خانقاهي، تنها چاره اين ناچاري بود. اينجاست که ميبينيم در گستره تاريخ و تمدن ايراني هر جا که دنياي ايراني آباد است، ردپاي تصوف در زواياي زندگي ايراني کم رنگ و هر جا که تمدن ايراني رو به زوال است ، در هر گوشهاي از آن ميتوان نقش پررنگي از تصوف را (به دليل اقبال اجتماعي گسترده) ديد. بدين ترتيب اوج و رونق مشرب صوفي گري و عرفاني هميشه با دوران ناامني و ضعف و انحطاط سياسي و اقتصادي اين مرز و بوم همگام بوده است و براساس يك تجربه تاريخي، هرگاه قوس اقبال به صوفي منشي را در اجتماع ايران رو به صعود ديديم، بايد قوس نزولي تمدني کشور خويش را انتظار داشته و نگران شکوفايي تمدن و آبادي دنياي خويش باشيم.
وجوه بارز نگرش صوفي را که گويي تنها در ادبيات ايشان متبلور است ميتوان به چند محور کلي خلاصه کرد: 1- خرد ستيزي و نفي عقل: که هم شامل عقل معيشتي و هم عقل پرسشگر فلسفي ميشود به طوري که در مقابل هرگونه پرسش و کنکاشي موضع گرفته و تنها اطاعت محض از مرشد را راه فلاح براي مريدان ميداند و به نفع وحدت با مرشد و به اميد باز کردن چشم شهودي و ديدن پاسخ تمام پرسشها به جاي دانستن شان، مريدان را راضي به تعطيل خرد نقاد ميکند.
2- رضايت از و ضع موجود و حماقت دانستن هرگونه تلاشي براي تغيير سرنوشت محتوم دنيوي 3- نفي دنيا و پست دانستن دست آوردهاي دنيوي: تا مريدان را به استغناي واقعي برسانند و در نهايت شکستن غرور و منيت فردي براي نيل به قدرتي حقيقي و جاويدرا باعث شوند.
بدين صورت، تمام نيازهاي بشري براي ساخت و شکوفا کردن تمدن، در اين نگرش نفي ميشود وجه افيوني از اين ديدگاه قويتر براي انساني که غرور و دنيايش را نابود شده ميبيند، تا شکست غرور را فضيلت و پشت پا زدن به دنياي نداشته اش را حرکت به سمت معرفت بداند. در جايگاهي که عقل هيچ مفري را براي فرار از اين مصيبتها به او نشان نميدهد، عقل را ناکار آمد انگار کرده و دل به آنارشيسم معرفتي ببندد که باحذف عقل و نداشتن هيچ سنگ محک خاصي براي ارزش گذاري عمل بشري، نهايتاً با مخالف خويش نيز موافق شود.
ما پشت اين پرده فکاهي تمدن ايراني، گويي صاحبان و مروجان اين انديشه شهودي چندان پايبندي و ايماني به تعاليم خويش نداشتند. دادههاي تاريخي نشان ميدهد، مرشداني که بدون استثنا، تبديل خاک به زر و بي توجهي به اميران و شاهان و فرمان دادن به عناصر طبيعي، ترجيع بند ذکر کراماتشان است، با درک ميزان قدرت و تسلطشان بر خيل عظيم مريدان جوياي معرفت(!) اين سيل معرفت جو را به جهت نيل به عقار و ضياع و در تعاقب آن قدرت سياسي، براي خود و بستگانشان سوق دادهاند و تاريخ قرن 7 تا 10 هجري در اين مرز و بوم گواه فراواني اين تکاپوهايي است که قصد داشت شهر خدا را بر روي زمين آورده و آرمان شيخ-شاه را عملي گرداند و سرانجام نيز يکي از همين خاندانهاي صوفي خانقاهدار توانست تخته پوست درويش را به تخت سلطنت صفويه تبديل کند.
1
پي نوشت:1.اين نوشته استنتاجي مستقل است از منابع ذيل:
نفيسي، سعيد، سرچشمه تصوف در ايران
برتلس، يوگني ادواردويچ، تصوف و ادبيات تصوف، ترجمه سيروس ايزدي،اميرکبير،تهران
زرين کوب،عبدالحسين،ارزش ميراث صوفيه،اميرکبير،تهران
زرين کوب، عبدالحسين، دنباله جستجو در تصوف ايران، اميرکبير، تهران
هدايت،رضاقلي خان، تذکره رياض العارفين،تهران،کتابخانه مهديه
کيوان قزويني،عباس،استوار (در بيان عقايد و اعمال صوفيان)،بي نا
کامل مصطفي الشيبي،تشيع و تصوف تا آغاز سده 12 هجري،ترجمه عليرضا ذکاوتي قراگوزلو،تهران، اميرکبير.
و همچنين مهمترين منابع تاريخ سياسي و اجتماعي ايران از قرن دوم تا دوازده هجري.
جعبه متن
ميلاد سراج (کارشناس ارشد تاريخ - دانشگاه تهران)