شب چله یا شب یلدا«سعدي»امروزه ايرانيان در سراسر جهان، جشن زيباي يلدا را در کنار يکديگر برگزار ميکنند و به خواندن شاهنامه و گرفتن فال حافظ ميپردازند. نگاهي به پيشينة فرهنگي و ادبي اين جشن، در آستانة شب يلدا خالي از لطف نيست. اين جشن در ميان ايرانيان باستان مظهر آفرينش و باروري بوده است.
کلمه يلدا يک واژة سرياني به معني زايش است که توسط ماني و پيروان ماني به ادبيات ايران آورده شده، چون شب تولد حضرت عيسي مسيح را آن شب ميدانستند، لذا به آن شب يلدا مي گفتند. روميان آن را "ناتاليس آنويکتوس" يعني روز تولد (مهر)شکست ناپذير نامند. نام ديگر اين شب، شب چله است، زيرا ايرانيان از اول زمستان تا دهم بهمن را چلة بزرگ مينامند که شب يلدا، شب اول چله بوده. در گذشتههاي دور اين جشن را نود روز هم ميگفتند، زيرا از اين شب تا روز عيد نوروز، درست 90 روز باقي مانده بوده است.
شب يلدا شب تولد مهر بوده است. در اين شب ميترا از دل سنگي درون غاري به دنيا ميآيد. در هنگام تولد تنها يک کلاه شکسته مهري بر سر دارد. به دستي خنجر (خنجر نشان از قرباني کردن گاو و ايجاد حيات و برکت است) و به دستي ديگر مشعل (مشعل نشان روشني و معرفت تراويده از زايش مهر است که تا اعماق تاريکيها را ميشکافد و روشني ميبخشد) دارد. نقاشيها و نقشهاي برجسته اي از اين صحنه، متفاوت است. وجود تفاوت در نوع زادن ميترا نيست، چون در همه حال از سنگ زاده ميشود، بلکه در چگونگي لحظات پس از زايش است که به جاي شمشير و مشعل، چيزهايي ديگر در دست دارد که همه کنايه آميزند. گاهي تولدش از سنگ با شرارهاي آتش همراه است و گاه به دستي کره زمين و به دست ديگر خنجري دارد. جايي ديگر در حالي که از صخره متولد شده، به دستي خوشه انگوري گرفته و در دست ديگرش روي سنگ قرار دارد و روي سنگ پيکاني و کماني و خنجري حک شده است.
به عقيده برخي، مهر از پاک بانوي باکرهاي به نام «آناهيتا» در درياچههامون به دنيا آمد، در حالي که آن دو را دريايي از گل نيلوفر در برگرفته بود. زرتشتيان معتقدند که ميترا از نژاد زرتشت است.به عقيده آنان تخمه پاک زرتشت در درياچههامون پراکنده است و هر هزار سال يکبار بانوي باکرهاي که در آن استحمام ميکند، باردار شده كه اولين آنان ميترا بوده است و آخرين آنان منجي آخرالزمان خواهد بود.
«هنگامي که مهر زاده ميشود، دو چوپان براي پرستش وي ميآيند که برخي آن دو را کوتس1 و کوتوپاتس2 مي دانند که در دو طرفش با دو مشعل ايستادهاند. يکي مشعل را سوي آسمان گرفته و ديگري مشعلش به سوي زمين سرازير است. بيرون آمدن ميترا از دل سنگ اشاره به تولد خورشيد است. آنکه مشعل سوي آسمان دارد، کنايه از طلوع و آنکه مشعلش به سوي زمين است، کنايه از غروب است.
ميترا چون زاده شد، ابتدا با برگهاي درخت انجير، خود را پوشانيد و با خنجري که داشت از ميوههاي درخت تغذيه کرد تا برومند و نيرومند شد. آنگاه براي توفيق در کارهاي خود، با خورشيد به مبارزه برخاست. خورشيد را مغلوب کرد و خورشيدهاله اي از نور گرد سر وي نهاد و متحد او گشت ». ( هاشم رضي، آئين مهر (ميترائيسم)، 1371، چاپ اول، انتشارات بهجت، 147)
در آغاز با خورشيد پيمان بسته و متحد ميشود. پس گاوي مقدس را در حال چرا در يک کشمكش طولاني دستگير ميکند و بر شانه مياندازد و به غار خود ميبرد. در برخي جاها او پيروزمندانه سوار بر گاو ميشود و به سمت غار حرکت ميکند. اين گاو آبي رنگ بوده است. گاو خود کنايه از ماه است - و با ماه يکي است (نمادي از نبرد خورشيد و ماه يا تاريکي و روشني).
« پس از رسيدن به غار، گاو از غار ميگريزد. ميترا با ياري کلاغ که پيک خورشيد است، گاو را يافته و به غار برده و با ضربت خنجر او را ميکشد. ميترا گاو را بر زمين ميزند و بر پشت آن مينشيند و چاقوي خود را بر کتف گاو فرو ميکند. مهر ناجي مردم بوده و براي رهايش آنان گاو را ميکشد. کشته شدن گاو به دست ميترا منجر به تجديد حيات در طبيعت ميشود. در اين هنگام سگ و مار براي ليسيدن خون گاو ميآيند و عقرب نيز براي اين که گاو را نيش بزند. سگ نشان پاسداري، مار نشان زندگي و عقرب نماينده اهريمن است که ميخواهد گاو را آلوده کند. در اين جاست که شگفت انگيزترين ماجراي ميترا و صحنه جالب آفرينش روي ميدهد. از کالبد گاو که در حالت احتضار است، گياهان سودمندي ميرويد که بسيط زمين را ميپوشاند. از نخاع آن گندم ميرويد. از خون وي درخت انگور پديد ميآيد تا نوشابه مقدس را پديد آورد». (راينهولد مرکلباخ، ميترا (آيين و تاريخ)، 1387، ترجمه توفيق گلي زاده، چاپ اول، نشر اختران، 17 )
در روايات و متون کهن ايراني آمدهاست که ميترا پس از قرباني کردن گاو از آنجا که او ايزد لطف و رحمت است، سهم خود از خون گاو (فر اورمزدي) را به روي زمين ميپاشد و از آن نوروز و رستاخيز طبيعت پديد ميآيد.
«سرانجام روزي فرا ميرسد که رسالت وي در روي زمين پايان مييابد. در آخرين روز زندگي زميني ميترا، در ضيافتي شرکت ميکند و خون گاو، گوشت او، نان و نوشيدني ميخورد. اين ضيافت درون غاري انجام ميشود. سُل خداي خورشيد نيز (ميترا ايزد پرتو نور خورشيد است نه خود خداي خورشيد که در طي کارزار او با خداي خورشيد او را به زمين زده پرتو آنرا از آن خود کردهاست) در ضيافت شرکت ميکند.
بعد از ضيافت ميترا سوار ارابه خورشيد شده و به آسمان عروج ميکند. سُل، ايزد آفتاب،او را سوار بر ارابه مينويي خود کرده و به آسمان ميبرد تا در آخرالزمان دوباره به زمين برگردد ». ( هينلز، شناخت اساطير ايران، بهار 1385، ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلي، چاپ دهم، نشر چشمه، 126 )
در آيين زرتشت، در شب يلدا اهريمن ناکام است و از روزهاي بعد روشنايي پيروز است. مردم زمانهاي گذشته، که پايه زندگي شان بر کشاورزي - چوپاني قرار داشت و در طول سال، با سپري شدن فصول و تضادهاي طبيعي خوي داشتند، بر اثر تجربه و گذشت زمان با گردش خورشيد و تغيير فصول و بلندي و کوتاهي روز و شب و جهت و حرکت و قرار ستارگان آشنايي يافته و کارها و فعاليتهاشان را بر اثر آن تنظيم ميکردند.
روشني و روز و تابش خورشيد و اعتدال هوا در نظرشان مظاهر نيک و موافق و ايزدي بود. تاريکي و شب و سرما را نيز از اعمال اهريمن ميپنداشتند. ملاحظه ميکردند که در بعضي ايام و فصول روزها بسيار بلند ميشود. به همان نسبت بلندي، از روشني و نور خورشيد بيشتر استفاده ميکردند و مينگريستند که شبها کوتاه است. کم کم اين اعتقاد برايشان پيدا شد که نور و روشني و ظلمت و تاريکي مرتب در نبرد و کشمکش هستند. گاه خورشيد و فروغ چيره شده و ساعات بيشتري در پرتو خود مردم را نيرومند نگاه ميدارد و گاه مقهور تاريکي واقع شده، ساعات کمتري با فروغ و تابش اندکي فيض ميرساند.
در طول سال دريافتند که کوتاهترين روزها، آخرين روز پاييز، يعني روز سي ام آذر و بلندترين شب سال، آغاز دي، روزها به تدريج بلندتر و شبها کوتاهتر ميشود. خورشيد هر روز بيشتر در آسمان ميپايد و نور و گرمي نثار ميسازد، به همين جهت آن شب را يلدا ناميدند؛ يعني تولد، زايش خورشيد شکست ناپذير، و آنرا آغاز سال قرار دادند.
آشکار است که به موجب بلندترين شب که تاريکي بيشتر در زمين ميپاييد که مظهر اهريمن است، اين شب را نحس و بد يمن ميشمردند.
در شب يلدا، يا تولد خورشيد، جهت رفع اين نحوست، آتش ميافروختند. گرد هم جمع ميشدند. خوان ويژه ميگستردند. هر آنچه ميوه تازه فصل که نگاهداري شده بود و ميوههاي خشک در سفره مينهادند. اين سفره جنبه ديني داشت و مقدس بود. از ايزد خورشيد و روشنايي برکت ميطلبيدند تا در زمستان به خوشي سر کنند و ميوههاي تازه و خشک و چيزهاي ديگر در سفره، تمثيلي از آن بود که بهار و تابستان پر برکت در پيش داشته باشند. همه شب را در پرتو چراغ و نور آتش ميگذراندند تا اهريمن فرصت دژ خويي و تباهي نيابد.
حال اين سوال مطرح ميشود که اين همه تاکيد بر ميوههاي سرخ به چه علت بوده است؟ايزد مهر، ايزد نگاهبان پيمان و نظم و راستي و پشتيبان سرزمينهاي آريايي و حامي جنگاوران آريايي، ايزدي است هميشه بيدار که همراه با خورشيد از مشرق به مغرب ميرود و پس از فرو رفتن خورشيد نيز به زمين ميآيد و بر پيمانها نظارت ميکند. او سرخي پيش از طلوع خورشيد و پس از غروب آن است و بدين گونه است که سرخي در شب تولد مهر، معناي خاصي مييابد. در اين شب، ايرانيان جلوههايي از اين ايزد را در محفل خود گرد ميآورند و تولد او را درست در انقلاب زمستاني گرامي ميدارند که پس از آن، روزها به سمت بلند شدن يعني به سمت نور و گرمي بيشتر پيش ميروند.
چنانچه ملاحظه ميشود، اين مراسم پس از هزاران سال تا کنون باقي و برجاست و در سراسر ايران زمين به نام شب چله برگزار ميشود.
پانویس:1. Cotes
2. Cotopates
جعبه متن
سمانه دهقانيپور