تذكيه عقل و تزكيه روح و تضحيه نفس

نویسنده Zohreh Gholami, بعد از ظهر 18:27:52 - 12/31/11

« چگونه مي‌توان خود را در معرض هدايت قرآن قرار داد؟(مرحوم آيت‌الله طالقاني) | جایگاه قرآن و اهمیت قرائت »

0 اعضا و 1 مهمان درحال دیدن موضوع.

Zohreh Gholami

تذكيه عقل و تزكيه روح و تضحيه نفس


اشاره
در همايش «اصول اساسي عرفان و تجليل از چهره شاخص آن» كه به منظور تبيين اصول اساسي عرفان و تدبر در مبادي و مسائل و نتايج حيات‏بخش آن از يك‏سو و تجليل از چهره شاخص سير و سلوك صالحانة عصر اخير، مرحوم آيت‌الله‌العظمي ‏ميرزا علي قاضي طباطبايي برگزار شد، حضرت استاد جوادي آملي پيام نغزي فرستادند كه گزيده‌اي از آن در ذيل مي‌آيد. دوستداران معرفت براي مشاهده متن كامل مي‌توانند به پايگاه اينترنتي بنياد بين‌المللي علوم وحياني مراجعه كنند.

آنچه در اين پيام به عرض مي‏رسد، چند نكته است كه شايد اعتناي به آن و اعتماد بر آن و انعطاف به سمت آن، براي مشتاقان تذكيه عقل و تزكيه روح و تضحيه نفس كارآمد باشد.

يكم. عرفان سلطان معارف و ملكه علوم بشري است؛ خواه دانسته‏هاي انسان به طبيعي و تجربي، رياضي و ذهني، فلسفي و عقلي، عرفاني و قلبي تقسيم شود و خواه به علم ابدان و علم اديان. سرّ اعتلاي عرفان نسبت به دانشهاي ديگر آن است كه در آنها مفهوم به دست مي‏آيد و در عرفان مصداق مشهود مي‏گردد و متن دين تحقق مي‏يابد.

برخي از اصحاب معرفت چنين گفته‏اند: «هر علمي كه آن به تحصيل و كسب در دنيا حاصل شود، آن علم ابدان است و آن علم كه بعد از مرگ حاصل شود، آن علم اديان است. نور چراغ و آتش را ديدن علم ابدان است، سوختن در آتش يا در نور چراغ علم اديان است.»1

«مقصود از مرگ اعم از موت طبيعي و ارادي است؛ خردمند با بال دانش در جهات طبيعي جهان پرواز مي‏كند و عارف كه مرغ باغ ملكوت است، با جناح معرفت از جهات طبيعي به سمت فراطبيعي طيران دارد؛ يكي سير افقي از طبيعت به طبيعت دارد و ديگري سير صعودي از طبيعت به ماوراي طبيعت دارد.»2

يكي در رهن طبيعت است و ديگري «ز هرچه رنگ طبيعت پذيرد، آزاد است»؛ يكي با دانش سروري مي‏جويد، و ديگري با بينش سر را سُلّم مي‏سازد و به زير پا مي‏آورد:

گفتم كه: بنما نردبان، تا برروم بر آسمان
گفتا: سر تو نردبان، سر را درآور زير پا
(ديوان شمس)

پايان آن سرفرازي كاذب، سرافكندگي است و عاقبت محمود اين سرافكندگي صادق، سرفرازي است:

چون دانه شد افكنده، بررُست و درختي شد
اين رمز چو دريابي، افكنده شوي با ما
(ديوان شمس)

يكي كمال را در شناخت اختر فائل آفل مي‏پندارد، و ديگري جمال را در معرفت سپهر آفرين.

خورشيد را كسوفي، مه را بُود خسوفي
گر تو خليل وقتي، اين هر دو را بگو: لا
(ديوان شمس)

و بالاخره يكي تنمايه طبيعت را تأمين مي‏كند و ديگري دلمايه ملكوت را:

هله ‏اي ترُش چو آلو، بشنو بانگ تعالوا
كه گشاده‌ست به دعوت، مه جاويد دهان را
(ديوان شمس)


ظهور علم عرفاني در جلالت معلوم
منشأ همه اين شكوه، همانا جلالت معلوم و كبريايي اوست كه در علم و عالم عرفاني ظهور مي‏يابد و راه ظهور آن نيز شهود حضوري است، نه مفهوم حصولي؛ چون هر مفهوم ذهني به حمل شايع، رخداد دروني است و مقهور ذهن عالم و هرگز آثار سودمند وجود عيني را ندارد؛ «...مخلوقٌ مثلُكم، مردودٌ اليكم».3 در چنين فضايي كه دانشور به انبوه مفاهيم مي‏بالد و اين بضاعت مزجات را بهاي كالاي اندك مي‏كند: «متاعُ الدنيا قليل»(نساء،77) و از تخضّع در ساحت وحي سرباز مي‏زند و مصداق «فلمّا جائتهُم رُسُلُهم بالبيّنات فرحوا بما عندهم من العلم وحاق بهم ما كانوا به يستهزؤن»(غافر،83) مي‏شود، ره‏توشه‏اي جز اندوه ندارد و همواره مغموم و مقبوض است، و اگر دانش‏آموخته‏اي فرهيخته شد و از استبرق غرور مدرك و منصب، راست‏قامت آمد و از زهدفروشي بوريا بستري كه از آن بوي ريا استشمام مي‏شود، رهايي يافت و عقل خويش را در خدمت معرفت اسماي حسناي الهي قرار داد، هرچند از خطر مأزور بودن نجات يافت و معذور شد، ليكن به اندازه ادراك مفهومي خويش مأجور است، نه بيش از آن.

هزار عقل ببندي به هم، بدو نرسد
كجا رسد به مه چرخ، دست يا پايي
فلك به طمع گلو را دراز كرد بدو
نيافت بوسه، وليكن چشيد حلوايي

اما اگر دانشمند دلسوخته‏اي جامع عقل و عرفان شد و انديشه‏هاي نظري را تحت امامت بينش‏هاي شهودي هدايت نمود و عرفان را حاكم بر همه شئون پويا و بالنده دانشگاه كرد و دليل و دل را هماهنگ ساخت و از طرّاري خانمانسوز «حسبُنا العلم» آزاد شد و به طيّاري معيّت فكر و ذكر، ذهن و عين، و نظر و عمل نائل آمد، با هر دو جناح به اجرت لقاءاللهي مي‏رسد و رهاورد عقل نظر جزء هيئت‏هاي نوري عقل عمل مي‏گردد و اسماي الهي براي هر دو ظهور(ويژه هر كدام را ملحوظ مي‏دارد) مي‏نمايد:

جست دلم كه من دوم، گفت خرد كه من روم
كرد اشارت از كرم، گفت: «بلي، كلا كما»
(ديوان شمس)

بنابراين هرگز مباد كه دانش‏مدار محض بود و از بينش‏محوري محروم شد:

بود انديشه چون بيشه، در او صد گرگ و يك ميشه
چو انديشه كنم پيشه، كه من ز انديشه ده مستم
(ديوان شمس)

و اگر معاذالله انديشه حصولي حجاب بينش حضوري شد و علم پرده عرفان آمد و جاه دانش چاه راه او شد، چاره‏اي جز تنبيه چنين علم در ساحت دل نيست:

از دل و جان شكسته‏ام، بر سر ره نشسته‏ام
قافله خيال را بهر لقاش مي‏زنم
گر قمر و فلك بود، ور خرد و ملك بود
چون‏كه حجاب دل شود، زود قفاش مي‏زنم
(ديوان شمس)


مناجات شعبانيه، سنت عارفان الهي
عصاره همه مطالب منظوم و منثور، بلكه اصل همه آنها، جمله‏اي از مناجات شعبانيه اهل‏بيت عصمت و طهارت عليهم‌السلام است كه امام راحل(قدس‌سره) هماره به آن عشق مي‏ورزيد و بر آن اعتماد مي‏نمود و بدان استناد مي‏كرد و تحرير و شرح آن را توصيه مي‏نمود: «هب لي كمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتي تخرق ابصارُ القلوب حُجُب النور، فتصل الي معدن العظمه وتصير ارواحنا مُعلّقهً بعزّ قدسك».4 و سيره سلف صالح و سنت حسنه عارفان الهي، به ويژه سيد آل ‏معرفت حضرت سيدعلي قاضي طباطبايي(طابت تربته)، تلاوت اين مناجات و تدبر در آن و استنان به سنت آن و ترغيب انس با آن و ترهيب حرمان از آن بود.


معرفت حكيم و متكلم
دوم. آنچه در حكمت و كلام به مقدار سعه وجودي هر كسي قابل شناخت است، تعيّني از تعيّنات هويت مطلق و بي‏تعين الهي است؛ حكيم يا متكلم برابر فناوري خويش مُجاز است كه بگويد: «گرچه اكتناه خداوند مقدور احدي نيست، ولي هر سالكي طبق هندسه خلقت خود، توان معرفت خدا را دارد» و اگر قدرت توزين آب دريا را ندارد، توان چشيدن از آن، به مقدار تشنگي را دارد و آنچه در عرفان مطرح است، اين است كه ذات اقدس خداوند، نه معقول صاحب‏نظر است و نه مشهود صاحب بصر، نه به طور اكتناه و نه به مقدار سعه هستي عاقل يا شاهد؛ زيرا خداي سبحان بسيط‌الحقيقه است، به نحوي كه هيچ تركيبي در او راه ندارد، نه تركيب از ماده و صورت و جنس و فصل، و نه از موضوع و عرض، و نه از عناصر شيميايي يا اجزاي صناعي و نه از آحاد اعتباري و نه از وجود و ماهيت و نه از وحدت و كثرت به هم آميخته تشكيكي، و بالاخره نه از وجود و عدم كه هر وجود محدودي به آن مبتلا است و اين صنف از تركيب بدترين انحاي تركيب محسوب مي‏گردد.

بنابراين تمام اوصاف ذاتي خداوند عين همديگرند، مصداقاً و صدقاً؛ گرچه غير يكديگرند مفهوماً، و همگي عين ذات موصوفند؛ يعني اول بودن خدا عين آخر بودن اوست و ظاهر بودن او، عين باطن بودن اوست، و اگر سالكي بخواهد به بعض آن حقيقت راه يابد، چون آن بعض متوهّم عين ابعاض ديگر است، بدون كمتر تمايز عيني يا ذهني و تحليلي و ادراك ابعاض ديگر محال است، تعقل يا شهود اين بعض متوهم نيز ممتنع خواهد بود.

در همان مثال دريا، اگر ساحل آن عين سطح آن بود و سطح آن عين عمق آن بود، بدون كمترين تمايز، حتماً سطح و ساحل متوهم آن، حكم عمق آن را داشته و ممتنع‏الادراك خواهد بود، و چون مثال غير از ممثّل است؛ يعني دريا مركب است و سطح آن غير از عمق آن است و خداي سبحان بسيط محض است و ظاهر او عين باطن است، اگر ظاهر او قابل ادراك باشد، حتماً باطن او ادراك‏پذير است و چون ادراك باطن خداوند مستحيل و باطن او بدون كمترين تمايز عين ظاهر اوست، پس ادراك ظاهر او مستحيل خواهد بود و همچنين نسبت به اسماي حسناي ديگر؛ لذا هيچ راهي براي ادراك ذات اقدس خداي سبحان نيست؛ «امّا الذات الالهيه فحارت الانبياء والاولياء فيها».5

امام راحل(قدس‌سره) كه فاتح ميدانهاي سه‏گانه جهاد اصغر و اوسط و اكبر بود، در اين‏باره چنين مرقوم فرمود: «فانّ الحقّ بمقامه الغيبي غيرمعبودٍ فانه غيرُ مشهودٍ ولامعروفٍ والمعبود لابدّ وان يكون مشهوداً او معروفاً...»؛6 يعني ذات غيب محض خداي سبحان مورد عبادت احدي نيست؛ زيرا معبود بايد مورد ادراك حضوري يا حصولي قرار گيرد و مقام غيبي ذات اقدس خداوند نه مشهود حضوري است و نه معروف حصولي. همين مضمون را مي‏توان از منبع اصيل فنّ عرفان ناب و حكمت سره، يعني نهج‏البلاغه اميرمؤمنان عليه‌السلام استنباط كرد: «لايُدركه بُعد الهمم ولايناله غوصُ الفطن».7 آنچه در سوق ارباب معرفت رواج دارد كه «عجز از شناخت خداوند شناخت اوست»؛

«ما عرفناك حقّ معرفتك»8 از همين قبيل است. داوري آيت الله قاضي بين علمين درباره بيتي از گفتار نغز و عميق فريدالدين عطار:
در دو عالم نيست كس را زهره‌اي
كو تواند يافت از وي بهره‌اي
دائماً او پادشاه مطلق است
در كمال عزّ خود مستغرق است
او به سر نايد ز خود آنجا كه اوست
كي رسد عقل وجود آنجا كه اوست؟
(منطق‏الطير)

كه عارف واله سيد احمد حائري(قدس‌سره) و حكيم متألّه شيخ محمد حسين غروي اصفهاني(قدس‌سره) را به تضارب آرا فرا خواند و وارث نام‏آور حضرت سيد علي قاضي(قدس‌سره)، استاد علامه طباطبايي(قدس‌سره) را به داوري بين علمين وادار نمود و تذييلات سودمندي از اين حكم عدل و داور امين نصيب جامعه معرفت‌دوست كرد، همگي از فروع اصل امتناع صيد عنقاي مُغرب است. تمام مفاهيم ذهني كه عناصر محوري براهين اثبات ذات واجب را تشكيل مي‏دهند، مولود ذهن‏اند و خداوند منزّه از والد و مولود بودن است:
«لم يلد ولم يُولد»(توحيد،3):
گر توّهم مي‏كند او عشق ذات
ذات نبود، وهم اسماء و صفات!
وهم مخلوق است و مولود آمده‌ست
حق نزاييده‌ست و او «لم يُولد» است9

و خلاصه آنكه وصف جميع واصفان مرحضرت ذات را چون ستايش آن چوپان است حق‏سبحانه را.10


تطابق عرفان هر دين با اصول و ضوابط آن
سوم. عرفان در هر دين ياآييني كه مطرح است، مطابق با اصول و ضوابط آن مكتب است؛ هرچند در مقام اثبات هماره بين صاحب‏نظران هر مذهب و صاحبدلان آن تفاوت برداشت راه دارد و اگر برداشتهاي متضارب متناقض بودند، حتماً يكي حق و صدق، و نقيض آن باطل و كذب است و اگر همه در يك جانب بوده و متقابل هم نبوده‏اند، ممكن است درجات همگي صائب يا دركات همه آنها خاطي باشد، زيرا فرض بر اين است كه نقيض هم نيستند؛ لذا اجتماع درجات آنها در صدق يا اجتماع دركات آنها در كذب محذوري ندارد.

عرفان در اسلام خاص، يعني اصول و فروع ديني كه توسط حضرت ختمي مرتبت(ص) نازل شد، مطابق شريعت غرّاي نبوي است كه به صورت قرآن حكيم و عترت طاهرين تجلي دارد و عقل استدلالي كه منزه از قياس و خيال و گمان و وهم است، چراغ صراط دين است تا با آن سراج اين صراط ديده و پيموده شود؛ چه اينكه شهود ناب كه محصول تزكيه نفس برابر شريعت است و نتيجه آن مطابق با احكام مأثور و سنت معصومان عليهم‌السلام است، در حدّ خود براي شاهد امين معتبر خواهد بود.


تطابق ادله حكمت و مشهودات عرفان با قوانين شريعت
همان‏طوري كه درباره‏حكمت گفته شده است: «حاشي الشريعةُ الحقّةُ الإلهيّة البيضاء ان تكون احكامُها مُصادمةً للمعارف اليقنيّة الضروريّة، وتبّاً لفلسفةٍ تكون قوانينُها غيرمطابقةٍ للكتاب والسنّة»،11 درباره عرفان صحيح كه محصول تهذيب روح از راه حجّت شرعي است، مي‏توان گفت كه هرگز دستورهاي شريعت مباين مشهودات حتمي كه منزه از اضغاث احلام و مبراي از هواجس نفساني و مصون از القاهاي شيطاني است، نخواهد بود و اُف بر عرفان نمايي كه مكشوفهاي آن مخالف رهنمودهاي قرآن و عترت باشد.


جامع عقل برهاني و نقل معتبر، ترازودار شريعت
البته در مقام اثبات بايد ترازودار شريعت، جامع عقل برهاني و نقل معتبر باشد؛ زيرا فاقد عقل برهاني اعمي است و عادم نقل معتبر اعور و اعشي يا احول، و داوري جز از حكم خبير بصير مسموع نيست و شواهد نقلي

«لو تعلمون علم اليقين. لترونّ الجحيم» (تكاثر،65) و جريان حارثةبن مالك و برخي ديگر با تنفيذ رسول اكرم‏ صلي الله عليه وآله وسلم و امضاي آن حضرت به صورت «عبدٌ نوّر اللهُ قلبه»12 و آنچه در باره بعضي از اصحاب حضرت سيدالشهدا عليه‌السلام در شب عاشورا كه به مثابه ليله‌القدر آنان و ليله‌القبر معاندان آنان بوده است، رخ داد و آنچه براي متنعّمان از محضر امام سجادعليه‌السلام و امام باقرعليه‌السلام در صحنه عرفات راجع به قلّت حجيج، و كثرت ضجيج پديد آمد، همگي شاهد صدق امكان شهود باطن اشيا و اشخاص و معرفت راز و رمز آداب و سنن است.

در اين جهت فرقي بين شهود جمال صورت در مثال منفصل و شهود جلال معنا در عقل منفصل نيست؛ زيرا هر دو از مقاطع صراط دل‏اند؛ چه اينكه فراگيري از معلم كتاب و حكمت، بعد از استماع و انصات خردورزانه از معابر راه، دليل آنچه از حضرت ختمي‏مرتبت ‏صلي الله عليه وآله وسلم دراين‏ باره به «وابصه بن معبد اسدي» ارائه شد كه «برّ و نيكي چيزي است كه دل به آن مطمئن گردد، و گناه چيزي است كه در دل سرگردان شده و جولان داشته باشد، هرچند بيگانگان(ديگران) فتواي ديگر دهند»،13 از همين سنخ است.


هماهنگي عقل و نقل شهود
سنت حسنه‏اي كه از عارف متشرع حضرت سيدعلي قاضي(قدس‌سره) مأثور است، مؤيد هماهنگي عقل و نقل و شهود است؛ اذكار ديني را با افكار توحيدي همسان كردن و براي رهايي از فكر خود فكر كردن و براي بالا بردن سطح فكر درباره معارف برين ذكر گفتن، از برنامه‏هاي رسمي آن فرهيخته معرفت بود.

ذكر آرد فكر را در اهتزاز
ذكر را خورشيد اين افسرده ساز14
نعمت آن كس كه او، مژده تو آورد
گرچه بخوابي بود، به ز اغاني مرا
در ركعات نماز، هست خيال تو شه
واجب و لازم چنانك، سبع مثاني مرا
عمر اواني است و وصل، شربت صافي در او
بي‌تو چه كار آيدم، رنج اواني مرا
سجده كنم من ز جان، روي نهم من به خاك
گويم از اينها همه، عشق فلان مرا
(ديوان شمس)

عارف متعبّد سرخ‏رويي خويش را مرهون «و سقاهم ربُّهم شراباً طهورا» (انسان،21) مي‏داند، وگرنه افسرده و پژمرده خواهد بود:
خُم كه در او باده نيست، هست خم از باد پر
خمّ پر از باد كي، سرخ كند روي‏ها؟
هست تهي خارها، نيست در او بوي گل
كور بجويد زخار، لطف گل و بوي‏ها

مدّعي لافزن، حقيقت را به مجاز هبوط مي‏دهد و سراب را كوثر مي‏پندارد و زبد را زبده مي‏انديشد و چنين مي‏سرايد:

مرا سجده‌گه بيت بنت‌العنب بس
كه از بيت اُم‌القري مي‏گريزم!

چنين مصروع كژراهه‏اي كه از آسيب طغومت رأي و گزند طغيان عمل در امان نيست، دام مي‏نهد و سر حُقّه باز مي‏كند و بنياد مكر با فلك حقّه‌باز مي‏نمايد، ليكن عارف وارسته مي‏گويد:

اي دل، بيا كه ما به پناه خدا رويم
زانچ آستين كوته و دست دراز كرد
فردا كه پيشگاه حقيقت شود پديد
شرمنده رهروي كه عمل بر مجاز كرد
(حافظ)

وارث عرفاني حضرت سيد علي قاضي(قدس‌سره)، استاد علامه طباطبايي(قدس‌سره) چنين سرود:
پرستش به مستي است در كيش مهر برونند زين جرگه هشيارها
كشيـدند در كوي دلدادگان ميـان دل و كـام ديـوارهـا
جز افسون و افسانه نبود جهان كه بستند چشـم خشـايارها

و طبق سروده مولوي:
چون نماز و روزه‏ات مقبول شد پهـلوانـي، پهـلوانـي، پهـلوان


عرفان، فصل اخير هويت عرفان
چهارم. عرفان فصل اخير هويت عارف است؛ بنابراين جميع شئون علمي و عملي او عارفانه است، نه زاهدانه و نه عابدانه؛ يعني در تمام مراحل زندگي حضور فعال دارد و از انزواي مذموم منزه است و هرگز انقطاع تعلق از دنيا را، به معناي ترك نهضت خدمت‏رساني به بندگان خدا تحريف نمي‏كند و به منظور حفظ وفاق ملي كه فراتر از وحدت حوزه و دانشگاه است، اگر اندوهي از برادران ايماني دامنگير او شد، با شطرنج مهر رنج را طي مي‏كند و دشمني را رقيب مي‏داند و آن‏ را از پاي درآورد، نه دشمن ظاهري را؛ البته در عداوتهاي برون مرزي، همچون دفاع مقدّس هشت‏ساله دشمن را ناكام‏ مي‏كند؛

«رُدّوا الحجر حيثُ جاء فانّ الشرّ لايدفعُه الّاالشر»،15 و براي صيانت سيره توحيدي خويش از هر نفسي بهره جديد مي‏برد.
عارفان هر دمي دو عيد كنند عنكبوتان مگس قديد كنند
هاي و هوي هر دم و ابتكار عارف

ابتكار عارف در هر دم به اين است كه فرو رفتن آن را مُمدّ حيات مي‏داند و برآمدن آن را مفرّح ذات، و هر كدام را نعمت خداي سبحان مي‏داند و به سپاس وي مي‏پردازد و از طرف ديگر، شكر نعمت را با ذكر ولي نعمت هماهنگ مي‏كند، به طوري كه:
دم چو فرو رفت هاست، هواست چو بيرون رود
يعني از او در همه هر نفسي هاي و هواست16

و براي هماهنگي جهاد اصغر و اوسط و اكبر، هماره در متن سياستي كه شهيد سيد حسن مدرس(قدس‌سره) آن‏را عين ديانت مي‏دانست و امام راحل(قدس‌سره) به استناد ولايت فقيه كه تحليل آن به ولايت فقاهت و عدالت است، با هزينه تبعيد، زندان و صدها مصائب صعب، بلكه مستصعب خود و ملت بزرگ و بزرگوار ايران اسلامي آن ‏را ضامن استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي قرار داد، حاضر است و هرگز افسون خروج از قلمرو زرين حكومت و افسانه خروج بر بنيان مرصوص آن را افيون خود قرار نمي‏دهد و مخمورانه مكتب حيات‌بخش الهي را مخدر نمي‏خواند و بر انجماد خود نمي‏افزايد، بلكه در پرتو نور قرآن و عترت جويا و پويا خواهد شد.

آبي ميان جو روان، آبي لب جو بسته يخ
آن تيز رو اين سست رو، هين تيز رو تا نفسُري
(ديوان شمس)

انتظار مي‏رود فضاي دانشگاه كه در تمام شئون، به ويژه اعتكاف و عرفان معطر است، رسالت تطهير بيت معمور سايت‏هاي اينترنتي را كه صبغه علمي آن انكارناپذير است، از اهرمن بدآموزي به عهده گيرد تا نوسالان اين مرز و بوم متعلق به ولي عصر(ارواحنا فداه) مصون بمانند. پروردگارا! كام دانشگاهيان معرفت دوست را با شهد شهود جمال و جلالت شيرين فرما تا همواره كانون انديشه با مهر دل‏انگيز انگيزه گرم باشد!

رندان همه جمعند در اين ديرمغانه
درده تو يكي رطل بدان پير يگانه
يك پرده برانداخته آن شاهد اعظم
از پرده برون رفته همه اهل زمانه
كي سرد شود عشق ز آواز؟
هرگز نرمد شير ز فرياد زنانه
چون بند شود نطق، يكي سيل درآيد
كز كون و مكان هيچ نبيني تو نشانه
(ديوان شمس)





پانویس:
1ـ فيه مافيه، ص228.
2ـ همان، ص235.
3ـ شرح الاسماء‌الحسني، ج2، ص17 (حديث مرسل منسوب به امام باقر(ع)).
4ـ اقبال‌الاعمال، ص687؛ مناجات شعبانيه.
5ـ شرح فصوص قيصري، ص 346.
6ـ تعليقات علي شرح فصوص‏الحكم، ص116، مصباح‏الهدايه، ص13، مصباح1.
7ـ نهج‏البلاغه، خطبه 1.
8ـ بحارالانوار، ج68، ص23.
9ـ مثنوي معنوي، دفتر اول، ابيات 2758 ـ 2757.
10ـ لب لباب مثنوي، ص395.
11 ـ اسفار، ج8، ص303.
12ـ الكافي، ج2، ص54.
13ـ وسائل‏الشيعه، ج27، ص166.
14 ـ مثنوي معنوي، دفتر ششم، بيت 1476.
15ـ نهج‏البلاغه، حكمت314.
16ـ ديوان حكيم سبزواري.


جعبه متن
آيت‌الله‌العظمي عبدالله جوادي آملي


Share via facebook Share via linkedin Share via telegram Share via twitter Share via whatsapp

https://www.meta4u.com/forum/Themes/Comet/images/post/xx.png
چند علت زوال عقل - دلایل زوال عقل

نویسنده guld118 در متفرقه

0 ارسال
607 مشاهده
آخرین ارسال: بعد از ظهر 16:45:47 - 03/18/18
توسط
guld118
https://www.meta4u.com/forum/Themes/Comet/images/post/clip.png
بررسی دندانهای عقل

نویسنده Hooman Ghayouri در مقالات دندان پزشکی

1 ارسال
2821 مشاهده
آخرین ارسال: قبل از ظهر 10:05:48 - 09/26/11
توسط
Zohreh Gholami
https://www.meta4u.com/forum/Themes/Comet/images/post/xx.png
اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری

نویسنده Zohreh Gholami در مقالات علوم اجتماعی, Sociology Articles

0 ارسال
2838 مشاهده
آخرین ارسال: بعد از ظهر 16:15:49 - 08/24/11
توسط
Zohreh Gholami
https://www.meta4u.com/forum/Themes/Comet/images/post/xx.png
درد دندان عقل چطوری است؟

نویسنده azmwork در پزشکی

0 ارسال
293 مشاهده
آخرین ارسال: بعد از ظهر 15:33:32 - 11/14/20
توسط
azmwork
https://www.meta4u.com/forum/Themes/Comet/images/post/xx.png
پرونده قتل روح الله داداشی به پلیس آگاهی ارجاع شد ...

نویسنده Amir Shahbazzadeh در اخبار ورزشی

2 ارسال
1729 مشاهده
آخرین ارسال: قبل از ظهر 00:23:12 - 07/18/11
توسط
Amir Shahbazzadeh
https://www.meta4u.com/forum/Themes/Comet/images/post/clip.png
عزت نفس در کودکان با بازی های گروهی

نویسنده Zohreh Gholami در روانشناسی کودک

0 ارسال
1667 مشاهده
آخرین ارسال: بعد از ظهر 15:52:43 - 11/29/11
توسط
Zohreh Gholami
https://www.meta4u.com/forum/Themes/Comet/images/post/xx.png
مهدكودك و مخدوش کردن حس اعتماد به نفس در كودكان

نویسنده Zohreh Gholami در مقالات سنی کودکان

0 ارسال
1167 مشاهده
آخرین ارسال: بعد از ظهر 17:51:56 - 12/11/11
توسط
Zohreh Gholami